ویلای پُرعزت ملکهمادر در سقوط آزاد عُزلت!
طبیعت، گاه خداوندگار است و چون مادری زندگی میزاید و گاه به سان سیاهچال مرگ، مدفنی میشود برای هضم آن چیزهایی که عمرشان پایان یافته است.
طبیعت روستای کوچک مازوپُشته در حوالی چالوس، بستری برای رُستن عمارت با شکوه ملکهمادر در جنگل انبوه هیرکانی گشت!
این بنای پُر طمطراق با آن معماری خاص و غریبش، مکانی برای آسودن تاجالملوک، مادر محمدرضاشاه بود؛ ویلایی سلطنتی به سان درختی که بذرش را از فرنگ آوردهاند در خاک ایران جان گرفت و جزئی از جنگلهای هیرکانی شد؛ سخن از سبک معماری این بناست که حال و هوایش و آن اندیشهی نهان در ساخت بنا به گونهای یادآور نخستین بنای ساخته شده به سبک معماری پستمدرن است؛ خانهی مادر رابرت ونچوری!
ویلای ملکهمادر سالها سبز بود و برگ و باری داشت؛ جایی که والدهی شاه در آن میآسود و منزلگهی بیهمتا برای پذیرایی از مهمانان سلطنتیاش بود؛ اما با کوچ صاحبانش، فصل زیست این عمارت فاخر برای همیشه خزان شد؛ پاییزی که برگ و بارش را زدود و از این بنا چیزی جز تنهای خشکیده باقی نگذاشت؛ کسی نشانی از این درخت کهنسال خشکیده نمیداند و نامی از آن در فهرست آثار ملی ایران ثبت نگردیده است؛ بیم آن میرود که به ضربهی تیشهای در سکوت شب برای همیشه در دل این جنگل مدفون شود.
ویلایی پُرعزت که با پایان یافتن جریان زندگی در آن در سقوطآزاد عُزلت قرار گرفت و امروز این پیرِ تنها، فراموششدهای در انتظار مرگ و خاموشیِ ابدی است.
به قلم: سعیده مهدویان