اساساً معیاری که ویلا- باغ را از ویلا به تنهایی یا باغ به تنهایی متمایز میکند این است که معمار ابتدا تصمیم میگیرد ویلا- باغ طراحی کند، نه اینکه صرفاً یکی را در کنار دیگری مستقر سازد؛ این بدین معناست که معمار، باغ و ویلا را در نسبتی معماری میکند. در ویلا- باغ، علاوه بر معماری بنا، به معماری آب، معماری کاشت، معماری آوا، معماری نور و سایه و ... پرداخته میشود و این امر به لطف حضور نرم فضاها (گیاه، آب، آسمان، نور،...) در کنار سختفضاها رخ میدهد.
در ویلا- باغ، باغ و ویلا، فضاهای متداخل به وجود میآورند؛ به عبارت دیگر، یک فضایِ سوم از تداخل این دو متولد میشود. منظور از فضای سوم، فضایی بینابینی است که نه درون است و نه بیرون، اما در عین حال هم درون است و هم بیرون. از منظر ادراکی، این امر بدین معناست که هنگامی که درون ویلا قرار میگیریم، معمار چنان محرکهای حسی لذتبخشی را از باغ و محوطه ی بیرون به داخل بنا کشانده که مشخص نیست واقعا در درون بنا ایستاده ایم یا در بیرون آن. آوای باغ (صدای آب، پرندگان، وزش باد میان درختان و سایر آواها) و معماری نور و سایه، به مدد تصمیمات طراح و معماری کاشت محقق میشود. به بیانی ساده تر، در ویلا-باغ، تنها این بنا نیست که طراحی میشود، بلکه معمار (و نه طراح محیط یا مهندس فضای سبز)، شخصاً کیفیت معمارانهای را در باغ پدید میآورد که این کیفیت با آنچه قرار است در ویلا درک شود، یکی میباشد. این همان نکتهی ظریفی است که ویلا-باغ را به امری متمایز تبدیل میکند. از این منظر، در طول تاریخ نیز ویلا-باغها به صورتی متمایز از ویلاها و یا باغها به تنهایی شناخته میشدند. در مشرق زمین، سرمنشاء این ویلا-باغها به ایران و خاور دور (چین) رسیده و در مغرب زمین از مصر باستان این تجربهی فضایی ایجاد شده است. در دورههایی از تاریخ، یک الگو از الگویی دیگر الهام گرفته و کاملتر شده است، مانند باغسازی یونان باستان که پس از حملهی اسکندر به ایران، بسیار از باغسازی ایرانی تأثیر پذیرفت و نوع استقرار کاخ (بنا) در باغ، و پیوند ایوان با چشمانداز بیرونی از این نوع باغسازی الهام گرفته شد. این شیوه، بعدها در تاریخ باغسازی اروپا ادامه یافت.
عقیده دارم که معماران، به گونهای باغ-ویلا میسازند که تفاوتهای فضایی-ادراکی در مخاطب ایجاد مینمایند و طراحانِ محیط، باغسازان و مهندسانِ فضایِ سبز، مسیر دیگری را طی میکنند.
Photo: Faryar Javaherian