سخن آغاز

_ پاییز 1395_

 

شماره 2 _ پاییز 1395

زیبایی یکی از پیچیده ترین مفاهیم در فلسفه، هنر و معماری است. آنچه همواره مورد پرسش واقع شده، این است که زیبایی چیست؟ آیا زیبایی قواعدی دارد؟ زیبایی چگونه به تجربه درمی‌آید؟ آیا زیبایی قابل اندازه‌گیری است؟ چرا “زیبا” ، زیبا می‌نماید؟

از سویی آموزش معماری در اغلب مدارس معماری دنیا مبتنی بر “تجربه زیباشناختی” و سپس خلق اثر است ،از سویی دیگر جهان پرشتاب ، شهرهای پرجمعیت و نیازمند ساخت و ساز ، فرصتی برای صبر و تأمل و انتظار برای پدیدار شدن زیبایی در محیط ندارد. بنابراین و به ناچار، علوم در کنار هنر قرار می‌گیرد تا “زیبایی محیطی” ( یا محیط زیبا به معنی جدید آن) حاصل شود. اکنون معماران دنیا در چالشی میان خلق اثر مبتنی بر “تجربه زیباشناختی” و یا طراحی بر مبنای “زیبایی شناسی محیطی” در حال حرکت‌اند.

طراحی و ساخت ویلا در طول تاریخ بر پاشنه “تجربه زیباشناختی” معمار چرخیده است.لکوربوزیه، معماری بود هنرمند، مجسمه ساز و نقاش که برپایه تجربه زیبایی شناختی شخصی (و البته نبوغش) هم خالق آثار هنری بود و هم معماریِ جهان را پیش راند. این موضوع را می‌توان در طراحی ویلا ساوا Villa Savoye (شاید مشهورترین اثر وی) دریافت. ویلا ساوا نه تنها یک اثر معماری و یک ویلاست، بلکه یک مانیفست و بیانیه‌ی معماری مدرن منتج از تجربه‌ی زیبایی شناختی معمار-هنرمند است.

اما زمانی‌که لکوربوزیه مجموعه مسکونی مارسی Unite Habitation Marseille را طراحی کرد، وارد حیطه وسیع تری شد که نیازمند خلق “زیبایی شناسی محیطی” بود. این بار هم معماری مجموعه مسکونی مارسی یک مانیفست بود اما شاید “تجربه زیبا شناختی” نتوانست به همه مسائل پروژه پاسخگو باشد. به همین دلیل هم است که این پروژه موفقیت دیگر آثار لکوربوزیه را در زمان بهره‌برداری نداشت. حتی مدتی رها شد تا اینکه حدود سه دهه قبل دوباره بازسازی شد و به دلیل شهرت طراحش مورد توجه ثروتمندان مارسی قرار گرفت و واحدهای آپارتمانی آن با قیمت بسیار بالا خریداری شد.

در ادامه نوعی برداشت و الهام از زیبایی شناسی مجموعه مسکونی مارسی منجر به پدیدار شدن سبک معماری بین المللی International Style شد و به تبع آن مجموعه‌هایی همانند پورت ایگو Pruitt-Igoe ساخته شدند که در ابتدا جایزه معماری انجمن معماری آمریکا را دریافت کرد اما فقط شانزده سال بعد این شهرک مسکونی با دینامیت تخریب شد، به دلیل آنکه محیط کالبدی آن مملو از ناهنجاری‌های رفتاری-اجتماعی شده بود و راهی جز تخریب شهرک نمانده بود. اینجا همان نقطه ای است که اگر چارلز جنکز Charles Jencks آن را “مرگ معماری مدرن” نامید، ما آن را “تولد توجه به زیبایی شناسی محیطی” می‌نامیم. بحث بر سر این است که معماری در مقیاس بزرگ درگیر و گرفتار مسائل متعددی می‌شود که در غایت خود شاید بتواند با رهبری یک تیم طراحی توسط طراح به برخی از لایه‌های زیبایی شناسی محیطی دست یابد. این یعنی وضعیتی که معماری امروز گرفتار آن است.


معماری امروز چنان درگیر پاسخگویی به تمام فقدان‌های محیطی اعم از مسائل زیست محیطی، انرژی، ناهنجاری‌های رفتار اجتماعی، تأمین تأسیسات، و به طور کلی مسائل زندگی روزمره وکسالت بار و ماشینی انسان شده است که به سختی می‌توان حتی در آثار ارزشمند معاصر- مانیفست معماری یافت. این یعنی شرایطی که امکان بروز و تبلور “تجربه زیباشناختی “ معمار-هنرمند به حداقل رسیده است. در صورتی‌که معماری در درون خود و در بطن خود نیاز به مکاشفه هنرمندانه دارد تا بتواند پیش برود.

علی‌رغم تصویری که تاکنون در این نوشتار ترسیم شد، در مقیاس کوچک - در مقیاس ویلا- هنوز معمار امکان خلق اثر مبتنی بر تجربه زیباشناختی‌اش را دارد. امری که در مقیاس بزرگ الزاماً رخ نمی‌دهد و یا اگر رخ دهد الزاماً موفق نخواهد شد.

واقعیت این‌است که حس زیبا دانستن یک اثر هنری یا پدیده از شخصی به شخص دیگر متفاوت است. اما فلسفه ادعا دارد که می‌تواند اصول مشترک آن را بیابد. موضوع مهم دیگر این است که، زیبایی شناسی به عنوان یک واژه‌ی فراگیر هم برای درک آثار هنری به کار می‌رود وهم برای درک محیط و همواره این اختلاط مفهوم، منتقدان را دچار چالش کرده است.
به بیان دیگر، به نظر می‌رسد طراحان، معماران، شهرسازان علاوه بر آن که می‌باید از مباحث “زیبایی شناسی اشیا وآثار” آگاه باشند، باید بدانند که “زیبایی شناسی محیطی” یعنی زیبایی آنچه ایشان مشغول خلق و ساخت آن‌اند، درعین این که با زیبایی شناسی هنرهای انتزاعی ارتباط دارد اما متفاوت ومتمایز از آن است.
از سویی خلق زیبایی دشوار است از سویی دیگر زیبایی غیر قابل دسترسی هم نیست. خلق زیبایی تنها وابسته به طراح نمی‌شود اما تبدیل یک زیبایی همه جانبه، به نقشه های معمارانه قابل اجرا، بسیار سخت است. ابزاری که امروز طراحان برای ارائه ونمایش طرحشان دردست دارند، ابزاری است صرفاً بصری!! چگونه معمار و شهرساز می‌تواند تصور خودش را از رایحه، آوا، دما، جریان باد مطلوب، لایه‌های اجتماعی حاضر و ... در فضایی که در آینده برپا خواهد شد، نشان دهد وشرایط آزاردهنده را از پیش محدود وکنترل کند!!


حقیقت آن است که این امری است بسیار دشوار اما شدنی. شاید امروز، هنوز هم ابزار مناسبی که برای خلق زیبایی مورد نیاز است را نداریم. اکنون ابزار ما صرفاً بصری است اما زیبایی مورد نیاز ما حسی و معنایی است. چگونه باید آن را با ابزار کنونی نشان داد و معرفی کرد؟ شاید یک پاسخ آن باشد که این خلق دشوار زیبایی- اکنون- در مقیاس ویلا- ممکن است. همان‌گونه که در طول تاریخ ،ویلا- ظرف بروز مظروفی به نام زیبایی در معماری بوده است. هدف از طرح این موارد این است که به یاد داشته باشیم برخلاف ادعای انسان قرن بیست ویکم مبنی بر پیشرفت‌های عظیم ودست‌یابی به دست نایافتنی‌های گذشته، بسیاری از امور ملموس و جدی ِحیات، رها شده، ازجمله آن که فراموش کرده‌ایم در شکل‌دهی به محیط زندگی‌مان باید، محیط‌هایی را بسازیم یا سامان دهیم که با نغمه ی درونی‌مان هم سو باشند، روح و روان ما را آرامش دهند، توازن، ظرافت، انسجام داشته باشند و زندگی روزمره وکسالت بار وماشینی انسان قرن بیست ویکمی را نشاط بخشند. شاید اکنون به انقلابی در مفهوم “تجربه زیبایی” و “زیبا شناسی محیط” نیازداریم. “به‌جای این که تصور کنیم تحولات عظیم در سلایق، مستلزم تلاش فراوان است و با این تصور، مأیوس شویم باید فراموش نکنیم که انقلاب های قبلی در زیباشناسی، با امکانات ناچیزی اتفاق افتاده‌اند. معمولاً چند ساختمان ویک کتاب برای ارائه‌ی الگوهای عملی،کافی بودند...در تمام این تحولات معماری، پشتکار طراحان به اندازه‌ی امکاناتی که در اختیار آن‌ها بود مهم ومؤثر به نظر می‌رسد.” (آلن دوباتن، -معماری شادمانی-2005-ص 215) بنابراین اکنون نیز طراحان باید همت کنند تا یافته‌های علمی را در رسیدن به زیبایی و خلق آن به کار گیرند شاید براین اساس یافته‌های تئوریک زیبایی و درک آن به محیط واقعی زندگی رسوخ کند. “ به ساده ترین بیان ممکن می‌توان گفت که باید بر گنجاندن ارزش زیبایی شناختی در کنار دیگر ارزش‌های اقتصادی، زیستی، و اخلاقی استدلال و پافشاری کنیم و ارزش زیبایی‌شناختی را عاملی اساسی در هرگونه تصمیم گیری مربوط به محیط به شمار آوریم. “(آرنولد برلینت- زیبایی شناسی محیطی-1988) طراحی ویلا بستر و زمینه این امر در معماری است.