ویلا ویلا چیست؟ از نظر شما یک ویلایِ خوب باید چه خصوصیاتی داشته باشد؟
عبدالحسین پازوکی ويلا بايد با محيط و طبيعت همخوانی داشته باشد و دقيقاً مسائل منطقه ها و اقليم را در نظر گرفته و بازتاب تمام عوامل محيطی در طرح باشد، مانند کوه، رود، منظره، هوا، باد، نور و...؛ البته در آپارتمان ها، که من آنها را “جعبه های شهری” مينامم، امکانش را نداريم که به بهترين نحو از پتانسيل های محيط استفاده کنيم. درصورتيکه در ويلا، دستمان باز بوده و می توانيم در طراحی از تمام پتانسيل های محيط استفاده کنيم. به طور مثال، در طراحی ويلا، ما مسئوليتِ طراحی حداقل سه نما را داريم و گاهی شرايط، اجازه ی طراحی چهار نما را هم به ما می دهد. اگر در مناطق کوهستانی باشيم، براساس شيبِ زمين، سقف ويلا از بالا ديده می شود. در اين صورت، علاوه بر مسئوليت عملکردی، مسئوليت زيباييشناسی بام نيز با ما است. بنده اينگونه طراحی بام را در ويلای “باغ-گل” اجرا نمودم.
ویلا شما تا به حال چند ويلا طراحی کرده ايد؟
عبدالحسین پازوکی چهار ويلا. تکميل ويلای کلگون، ويلای باغ-گل، يک ويلا در شمال، ويلای خاک سفيد تهران پارس.
در مدت فعاليت حرفه ای خودم، مشاور ساخت ويلاهای زيادی بودم اما ويلاهايی را که برای دل خودم کار کرده باشم، همين ويلای کلگون و ويلای باغ-گل هستند.
ويلای کلگون
اين ملک را حدود 30 سال پيش از آقای رحيمی خريديم. مالک اول آن همسر مهندس زاره-خانم “اميلی شولتز” بودند که به طور تصادفی متوجه شدم اين ويلا کار استادم آقای زاره بوده و ايشان 6-7 سال بعد از ساخت اين ويلا، ويلای مجاور را برای پسرعموی خود طراحی کرد.
ويلای شمال
حجم بی نظيری دارد، در عين حال بسيار ساده اما کاربردی است.
ويلای خاک-سفيد تهرانپارس
زمانی که منطقه خاک-سفيد جز حومه تهران بود و در آنجا ساختمان های يک طبقه ساخته می شد، اين ويلا طراحی و اجرا شد، که مهمترين بخش آن حياطِ مرکزی ويلا بود. من اين حياطِ مرکزي را با الهام از گودال باغچه های يزد طراحی کردم. ساکنان آن با اينکه سواد زيادی نداشتند و از قشر فرهنگی بالايی نبودند، اما عاشق خانه خود بودند تا زمانيکه به دليل کسبِ مجوزِ ساخت و سازِ ساختمان های چند طبقه و کسبِ سودِ بيشتر، ويلا را تخريب نمودند.
ویلا آيا ساخت ويلا منحصر به قشر خاصی از مردم است؟
عبدالحسین پازوکی ابداً! ويلا متعلق به قشر خاصی نيست. ولی متداول شده که قشر مرفه در حومه ی شهرها ويلا می سازند. به طور مثال، ويلاهای قديمی را در مناطق قلهک و شمران ميبينيم که ساخت آنها مربوط به دورهای است که اين مناطق، حومه ی تهران بوده اند. شخصاً به ويلاهای روستايی و خانه های ييلاقی اعتقاد دارم.
ویلا منظور شما اين است که اگر انسان، فرهنگ، علم و پول کافي داشته باشد، ويلا ميتواند خانه ي اول او باشد؟
عبدالحسین پازوکی بله مسلماً، شما اگر در ويلا سکونت داشته باشيد، لازم نيست مثل فرهنگ غالب دوره ی قاجار، هر روز صبح برای کار به جای ديگری برويد. بخشی از همان ويلا می تواند دفترِ کار شما باشد. مانند اينجا که من آن اتاق 25 متری طبقه ی پايين را در مجاورت حياط ساختم تا دفترِ کارم باشد. اما الان، ويلاهای تهران ديگر جای سکونت نيست. رشد ساخت و ساز اطراف تهران بسيار زياد و خطرناک است. اگر شعور وفاداری به طبيعت وجود نداشته باشد، ويلاسازی نه تنها مفيد نيست بلکه مخرب هم هست و به محيط زيست لطمه ميزند.
ویلا شما موافقید که ویلاسازی دست بنگاه های املاک نباشد و تحت کنترلِ کاردانان این حوزه باشد؟
عبدالحسین پازوکی نمی شود که کلاً دست املاک نباشد. ولی بايد دست آدم هايی اهل بيوفتد که قسمِ اولِ آنها اين باشد که طبيعت را خراب نکنند. چراکه اگر ساخت و ساز بی برنامه باشد، همه آنها به سرنوشت الان شمیران و حومه تهران دچار می شوند. همه باغ ها و درخت ها از بين رفته و جای آنها را آجر و سنگ و سيمان می گيرد. ويلا زمانی ويلاست که درخت و کوه و طبيعت داشته باشد. وقتی ساختمان های چندين طبقه بسازند و مدام صدای بوق ماشين بشنوی، هرچقدر هم ظاهر ويلا را داشته باشد، هرگز کيفيت ساختمان ويلايی را ندارد. اولين اشتباه ويلاسازی اين است که طبيعت را به خاطر منافع شخصی از بين ببرند. اين کنترل و برنامه های ساخت و ساز و اين هماهنگی در برنامه های بلند مدتِ ساخت و ساز حومه ها، با همکاری سازمان های مختلفِ دولتی مانند شهرداری، فرمانداری، محيطزيست و...، محقق می شود؛ متاسفانه به دليل ناکارآمد بودن آنها، اغلب هر نوع تخلفی امکانپذير است. در واقع، ويلاسازيی های حال حاضر، نه تنها مفيد نيست بلکه طبيعت شمیران، فرحزاد، دارآباد، درکه و ساير مناطق حومه را نيز از بين برده است. تمام ريه های تهران را از بين برده اند. هوای تهران از 17 مسير، از کن و فرحزاد تا سوهانک تهويه می شد، اما الان تمامی آن مسيرها کور شده است.
ویلا و سخنِ آخر برای دانشجويانِ معماری؟
عبدالحسین پازوکی فارغ التحصيلِ معماری، غير از معماری بايد با روانشناسی، جامعه شناسی، سياست، اقتصاد و به خصوص هنر (مجسمه سازی، نقاشی، شعر و ادبيات، موسيقی) آشنايی پيدا کند. معماری که از هنر سردرنياورد و مفاهيم هنری را نفهمد، احساس ندارد و با يادگيری حساب و کتاب فنی ساختمان سازی، در نهايت، به يک مهندسِ ناقصِ ساختمان تبديل می شود. معماری، هنر و علم توامان است. اگر فقط علم باشد، بی روح است. معماری وقتی معماری است که ممزوج با هنر باشد. طبق تعريف زوی (فيلسوف ايتاليايی) از معماری: “معماری آن چيزی است که نيست، نه آنچه که هست!” آنچه که هست، فقط ساختمان است -مثلاً از اين سراميکی که در کفسازی اين تراس استفاده کرده ام، صدها طرح و رنگ ديگر وجود دارد، اما اين طرح ساده با رنگ گرم آجری انتخاب شد. چه کسی بهترين انتخاب را در شرايط مختلف دارد؟ کسي که اطلاعات کافی از روانشناسی رنگ، ترکيب بندی و بافتِ مصالح دارد. اگر همين سراميک به رنگ خاکستری بود، قطعاً اين نور زيبا را تا عصر امروز در تراس نداشتيم و فضا بسيار سرد ميبود. يک آرشيتکت بايد شعور انتخاب مصالح را داشته باشد، اينکه تشخيص دهد يک آجر چه رنگی باشد؟ زبر باشد يا نه؟ ساييده شده باشد؟ چه کسی بهترين انتخاب را دارد؟ کسی که از مجسمه سازی و بافت آگاه باشد و بداند که فلان بافت، فلان اثر را در روحيه انسان می گذارد و رفلکس نور در آن چه طور است، کسی که نقاشی و رنگ ها را می شناسد و از طراحی داخلی آگاه است. اين روزها اين مباحث جايش در دانشگاه ها خالی است. از قديم، از مدرسه بوزار پاريس گرفته تا دانشگاه هنر تهران، دانشکده های نقاشی، مجسمه سازی، تئاتر، موسيقی و معماری همه با هم و در يک محل قرار داشتند. بنابراين، يک دانشجوی معماری با بقيه هنرها آشنا می شد و اغلب به وسيله دوستان خود در ديگر رشته ها، با هنرها آشنا می شد و در ارتباط بود. ولی امروزه، اکثراً رشته های معماری در دانشکده های فنی برگزار می شوند. اگر معماری همراه با هنر و احساس نباشد، معمار تبديل به يک ربات می شود. ديگر فرقی نميی کند که شخص معمار باشد يا جراح قلب، فقط مانند ربات کارش را انجام می دهد. بنابراين، معماری هرگز با يک دستگاه ديجيتال طراحی نخواهد شد. دستگاه فقط روابط را نشان می دهد، بهترين گزينه را از لحاظ نور و غيره معرفی می کند اما هرگز نمی تواند کيفيت فضا را پيش بينی کند. بدين ترتيب، معماری “خون” وجود ما است. همينطور که ما غذاهای مختلف را می خوريم و در نهايت سلول های ما از خون ما تغذيه می کنند، در معماری نيز، بايد از هنرهای ديگر استفاده کنيم تا بتوانيم حاصل علم و هنر را در توليد فضايی با کيفيت، عرضه نماييم.
حالا من بروم در دانشگاه اين حرف ها را برای چه کسانی بزنم؟ برای بچه هايی که مدام سرشان توی تبلت و گوشی موبايل است؟!