پدیدارشناسی ویلا
راغ ویلــا
توسعهی آکادمیک ویلا
گفتوگو
| ناصر براتی |
+ دکترای شهرسازی، دانشگاه هریوت وات، انگلستان
+ دانشیار دانشگاه بینالمللی امامخمینی
تاریخ انجام مصاحبه: آبان ماه سال 1041
چه چیزی سبب میشود که یک بنا را ویلا بنامیم؟
چیزی که امروز به اسم ویلا میشناسیم بیشتر از هر چیز دیگری معنای "خانهی دوم" بودن را با خود بههمراه دارد. خانهی دوم از این نظر که فاقد شرایط سنتی یک خانه است؛ آزادتر است؛ پیوند عمیقتری با طبیعت، گل و گیاه و درخت دارد؛ معمولاً در تعطیلات و برای گذراندن اوقات فراغت از آن استفاده میشود و در بیشتر موارد مناطق خوشآبوهوا گزینهی انتخابی عموم مردم برای ساختن ویلا است، البته شاهد ساختوساز ویلا در مناطقی با آبوهوای نامطلوب نیز بودهایم که همگیشان بهمنظور دور شدن از محیط شهری ساخته میشوند. در باور مردم و عرف جامعه، داشتن یک ملک ویلایی فقط راهی برای تأمین آسایش خانواده و فرار از زندگی شهری نیست، بلکه ویلا از گذشته تا به امروز همچنان معیاری برای ثروتمند جلوه دادن و نشانهای از وجهتمایز بین طبقهی اشراف جامعه با باقی مردم بوده است. امروزه شاهد رواج ویلانشینی بین طبقهی متوسط جامعه نیز هستیم و این موضوع بهنوعی عمومیت پیدا کرده است، اما هنوز هم این باور وجود دارد.
اگر تفاوت مشخصی بین ویلا و خانه وجود داشته باشد به کدامیک از آنها اشاره میکنید؟
جالب است بدانید که ما در زبان فارسی از ویلا بهرهمند بودهایم (مکانهایی با مفهوم ویلایی)، اما این مقوله مغفول مانده است؛ چون اینروزها کسی علاقهی چندانی به زبان فارسی ندارد و برای اینکه اهمیت و تمایز مطلبی را بهتر نشان بدهد ناگزیر است ارجاعاتی به فرهنگهای غربی داشته باشد؛ در همین رابطه مقالهای نوشتهام که باعنوان "خانه در زبان فارسی و فرهنگ ایرانی" که در شمارهی هشتم مجلهی خیال منتشر شده است. من در این مقاله واژگانی که در زبان فارسی به خانه نسبت داده شده است را کنار هم قرار دادهام. در این پژوهش بیش از 30 واژهی متفاوت شناسایی شده است که همگی با مفهوم خانه درگیر هستند، البته این مقاله با وامگیری از بزرگانی همچون «علیاکبر دهخدا» نگاشته شده است که در حوزهی زبانشناسی حضور اثرگذاری داشتهاند. این تعدد اسامی به معنای تعدد انواع خانه نیست، بلکه نشاندهندهی غنای مفهوم خانه در فرهنگ ایرانی و زبان فارسی است؛ اینکه در فرهنگ ما ابعاد مختلف و ویژگیهای خانه چه چیزهایی بوده است.
در واژهشناسی زبان فارسی چه مترادفی برای ویلا وجود دارد؟
واژهی "راغ" مترادف این تعریف است؛ راغ بهمعنی خانهای برای سکونت و زندگی است که در میان باغ یا باغچهای ساخته میشود. "باغ" جایی است که در آن یک کوشک ساخته میشود، این بنا بیشتر جنبهی تجملاتی دارد و برای گذراندن دورهای کوتاهمدت مورد استفاده قرار میگیرد، اما "راغ" آن جنبهی تجملاتی را ندارد. وقتی با این واژه در لغتنامهی دهخدا مواجه شدم، آهِ تأسف بر نهادم نشست؛ چون خودباختگی فرهنگی آنقدر در ما ریشه دوانده است که شهامت بازگشت به فرهنگ خودمان را در مقابل ورود پدیدههای وارداتی نداریم.
ریشهی مفاهیم ویلاهای رومی در باغهای ایرانی وجود دارد؛ نظر شما چیست؟
ما واژهی "راغ" را با همین معنا داریم که بهصورت سکونت بلندمدتتری نسبت به باغ استفاده میگردید، واژههای دیگری مانند آشیانه و کاشانه نیز اینچنین هستند و وقتی عمیقتر به مطالعهی آنها میپردازیم بسیار تکاندهنده میشوند؛ چراکه ما در فرهنگ خودمان از چنین مفاهیمی در ارتباط با سکونت و خانه بهرهمند بودهایم، اما با از دست دادنشان مجبور شدهایم تا تعاریفی وارداتی همچون آپارتمان1 را بپذیریم. آپارتمان، واژهای فرانسوی و بهمعنای جداافتاده، جداگانه، بیاتفاق و بیپیوند است. آپارتمانها، سوئیتهای تفکیکشده، اما متصل بههم هستند که درواقع محل اقامت جداگانهای برای همسران پادشاهان فرانسه بهشمار میرفتند و بهگونهای طراحی شده بودند تا این زنان هیچ ارتباطی با یکدیگر نداشته باشند؛ درمجموع، محل اقامت زنانی بودند که هیچ تمایلی به ارتباط با یکدیگر نداشتند. حالا تصور کنید همین واحدها امروزه محل اقامت زندگی دائمی مردم شدهاند و ما بدون در نظر گرفتن مفهوم و بار معنایی این فضا باعث قطع رابطهی اجتماعی بین مردم و از بین بردن حس تعامل اجتماعی بین آنها شدهایم. این غفلت ما را متحمل پرداخت هزینههای گزافی کرده و خواهد کرد؛ بنابراین، منظور از کنار هم قرار گرفتن واژگانی چون خانه، خانواده، خانوار و واژههای مترادف آنها اِبراز یک مفهوم است. خانه جایی است که در آن سکونت و اسکان همراه با آرامش و آسایش باشد، جاییکه ارتباطات اجتماعی در آن تجسم مییابد. پُر واضح است که ارتباطات قوی و خانوادگی در فرهنگ ایرانی در خانههای سنتی فزونی یافته است؛ بنابراین، اهمیت ایدهی خانه، خانوار و خانواده روشن و انکارناپذیر است. اعضای خانواده در خانه در ارتباط تنگاتنگ و مستقیم با یکدیگر قرار دارند و باهم زندگی را تجربه میکنند؛ تجربهی زندگی اجتماعی، شاهانه و متعالی در خانه افزایش مییابد. پیش از زلزلهی بم با دانشجویانم به آنجا سفر کرده بودیم، نمونهی این راغها بهوضوح در آنجا دیده میشد؛ باغهایی که وسطشان یک خانه قرار داشت و جالب بود که در این شهر چیزی بهعنوان مرکزمحله وجود نداشت، پس از پرسوجو متوجه شدیم که حیاط خانههایشان بهقدری بزرگ است که بهمنظور محل گردهمایی مردم و هممحلیها مورد استفاده قرار میگیرد. مردمان آنجا خودشان به خانههایشان نه خانه میگفتند و نه باغ، بلکه "خانهباغ" میگفتند که از نظر من همان "راغ" بود.
آیا خانه با مسکن فرق دارد؟
واژهی مسکن برگرفته از سکونت، ساکن شدن و آرامش یافتن است. در مقالهای که پیشتر به آن اشاره کردم، جنبههای مختلف قابل پیوند با مفهوم خانه در زبان فارسی را بهطوردقیق شرح دادهام. آشیانه، کاشانه، بستر، سکونت، همگی از ویژگیهای خانهای هستند که به شما آرامش میدهد. پژوهشی را در همین رابطه باعنوان "ویژگیها و خواستههای شما از خانه چه چیزها و باید و نبایدهایی است" در شهر قزوین انجام دادهایم؛ باوجودآنکه درحالحاضر بیشتر مردم قزوین در آپارتمان زندگی میکنند و ارتباطشان با خانههای سنتی کم شده است، پس از جمعآوری، کدگذاری و طبقهبندی پاسخها نتایج جالبتوجهی بهدست آمد. ویژگیهایی که آنها از خانه انتظار داشتند بسیار شبیه به ویژگیهایی بود که از "مادر" در تصور ماست؛ مواردی مانند پناه دادن، به آرامش رساندن، احساس آسایش داشتن، القا و تأمین حس امنیت که البته همهی اینها بسیار شبیه به مواردی است که بهعنوان ویژگی خانههای سنتی برشمردیم.
آیا ویلا با شهر ارتباط دارد؟
بنابر قاعده نباید ارتباطی داشته باشد. بهنقل از یک شهرساز مصری که میگفت: «بشر زمانی از ترس طبیعت، شهرها را ساخت تا به آن پناه ببرد و حالا به نقطهای رسیده که میخواهد از ترس شهرها به طبیعت پناه ببرد» و این دقیقاً اتفاقی است که هماکنون در تهران شاهد آن هستیم. در حافظهی تاریخی تجربهی زیستهی بشر اینگونه جدایی از طبیعت تاکنون ثبت نشده است؛ بنابراین، ویلا میتواند بخشی از این جداافتادگی از طبیعت، آسایش و آرامشی که در خلال آن شکل میگیرد را بهخوبی جبران کند.
آیا تعریف ویلا در روستاها یا حومهی روستاها مطلوب است؟
بله؛ با تعریفی که از راغ داریم فکر میکنم که ویلا با مناطق روستایی ارتباط برقرار میکند؛ درواقع، این نوعی بازگشت به روستا است بیآنکه روستایی شوید و احتمالاً تلاشی در بازگشت به ناخودآگاه فرهنگی ما است که ریشه در زندگی ساده، آرام، بیدغدغه و بیتنش دارد.
آیا این نوع زندگی در حافظهی تاریخی همهی انسانها وجود دارد؟
بله؛ تکتک ما یک تجربهی احساسی متفاوتی را در مورد مفهوم "زیستن و بودن" در ویلا داشتهایم؛ بهعنوان نمونه، نشستن روی صندلیهای یکشکل را در فضای شهری و در یک ویلا در نظر بگیرید، شاید تجربهی این احساس متفاوت از انجام عملی یکسان در شهر و ویلا ناشی از آن باشد که فرد در ویلا خود را آمادهی دریافت و تجربهی چیزهای جدیدی کرده است.
آیا فرهنگ ویلا با فعالیتهای باغداری و کشاورزی ارتباط دارد؟
نمیدانم، اما براساس تجربهای که در بازدید از شهر بم داشتم، فکر میکنم دارای ارتباط هستند. پیش از زلزلهی سال 1382 در خانهباغهای بم درخت موز، نارگیل، انار و سیب را همزمان در کنار یگدیگر میدیدیم و این دقیقاً معنی بهشت واقعی بود. آیا میشود چنین باغی بدون دخالت کسانی که در آن زندگی میکنند بهوجود آمده باشد؟
باور من این است که شیوهی زندگی در شهر به ArchiType ذهنی مردم مرتبط میشود که همان زندگی سادهی روستانشینی است؛ یعنی تجربهی نوستالژیک زندگی در محیطی طبیعی و بهنسبت آرام و درگیری بشر با آب و خاک و گیاه. موضوع پژوهشی که خودم قصد انجامش را داشتم بازسازی و بهسازیِ فرهنگیِ شهرهایمان با الگوهای بازگشت به طبیعت، بهویژه در شهرهای مدرن و صنعتی بود، البته ما در ایران شهرهای شبهمدرنی داریم که در حال نابودی شخصیت و روان مردم هستند. این بازگشت به ویلا بهشرط آنکه به طبقهی خاصی از جامعه اختصاص نداشته باشد فرصتی برای تجربهی زیستن در زیستگاه طبیعی است، حتی اگر به صورت اجارهای و موقتی باشد.
من متولد سال 1356 هستم؛ هنوز یادآوری تجربهی خاکبازی در خرابهها و بالا رفتن از درخت توت برای من الهامبخش است، اما کودکانِ امروز از این تجربهها و حتی بازیهای دستهجمعی مثل قایمباشک، گرگمبههوا و غیره محروم هستند؛ نظر شما چیست؟
بله؛ درست است. برزگ شدن کودکان در آپارتمان و بدون هیچ ارتباطی با طبیعت بسیار آسیبزننده است. یکبار پسر کوچک من که 4 – 5 ساله است بههمراه دخترم از مغازهی سر کوچهیمان شیر خریدند، وقتی برگشتند از او پرسیدم فکر میکنی که این شیر از کجا آمده است، پاسخ داد از آقای حاتمی، یعنی اسم مغازهدار را گفت. امیدوارم پژوهشهای شما در مورد تقاضا و نیاز به ویلا برای پاسخ به مشکلات سلامت انسان نتیجهبخش باشد. باور دارم که مشکل اصلی ما این شهرهای اخته و جهنمگونهای هستند که برای مردم ساختهایم. چرا نباید بهدنبال آسیبشناسی شهرهایمان و بازسازی آنها باشیم؟ مردم در لندن و پاریس هم برای خوشگذرانی و استراحت به ویلا میروند، اما این عزیمت بهگونهای نیست که برای به آنجا رفتن مجبور شوند ساعتها در راه باشند. من فکر میکنم که ابتدا میبایست شهرهایمان درست شوند و سپس با هدفگذاری مناسب بهمنظور آشتی دادن دوبارهی انسان با طبیعت به ویلاسازی پرداخته شود، نه اینکه فقط با افزایش تقاضای کورکورانه راهی را برای سودجویی بسازوبفروشها باز کنیم.
آیا ویلاها به طبقهی خاصی از جامعه تعلق دارند؟
بله؛ این هم از نواقص حقوق بشری و عدالت قرن بیست و یکمی است. چرا طبقهای که تعداد اعضایشان کمتر است دارای رفاه و آسایش بیشتری هستند؟ این در شرایطی است که هیچ چیزی به جمعیت بیشتر تعلق نمیگیرد و حتی بهقول شما برای برطرف کردن نیازشان به چادر زدن و سفره پهن کردن در کنار خیابان قناعت میکنند، درست در جاییکه آلودهترین مکان ممکن است.
آیا همهی طبقات جامعه حق دارند که از هدف ویلا بهره مند شوند؟
حقشان نیست، بلکه نیازشان است؛ نیازی که به قشر خاصی تعلق ندارد، بهویژه برای آقایانی که خواستار سوئیتهای 30 – 40 متریِ بدون پنجره و بالکن هستند؛ چون توانایی تأمین بیشتر و ازدواج را ندارند. بهراستی کدام نیاز روحی و روانی در چنین واحدی برطرف خواهد شد؟
آیا تعریفشان از خانهی سنتی، گل و خشت و رعیت است؟ اصلاً اینطور نیست! در آن خانهها تمام نیازهای روحی، روانی و اجتماعی ساکنانش تأمین میشد؛ کدامیک از این نیازها بهجز نیازهای اولیه مثل جای خواب و محافظت در برابر سرما و گرما در این خانههای 40 متری برطرف خواهد شد؟
آیا آقایان وزیر راه و شهرسازی، مسئول این مملکت و مردمانش نیستند؟ من در این چهل سال سابقهی حرفهای خودم تاکنون شاهد این نبودهام که کسی از مسئولان وارد این حوزه از مشکلات معیشتی مردم بشوند و بهفکر تأمین نیازهای چندهزارسالهی این مردم باشند. آیا نباید برای این مشکلات راه حلی اندیشید؟ یکی از راهها همین ویلاسازی است یا درستتر است که نام فارسیاش را بگوییم، "راغسازی" است؛ یعنی بهترین راه حل این است که راغ در دسترس همهی مردم، بهخصوص کودکان، نوجوانان و جوانانمان باشد.
باتوجهبه مقدماتی که فرمودید مساحت ویلا میبایست چقدر باشد و چه نسبتی با ابعاد زمین داشته باشد؟
نمیتوانم عددی را اعلام کنم؛ چون فعلاً این کار الگویی ندارد، اما نظر من این است که نمونههای کهن موجود در بم و شبیه به بم مثل زرند و رفسنجان در استان کرمان در این موضوع بسیار غنی هستند، هرچند که دستکاریهایی در محیطشان شده است؛ شیراز، اصفهان و کاشان هم اینچنین هستند و نمونههای بسیار خوبی برای مطالعهی الگوی راغها بهشمار میروند. دقت کنید که تأکید من بر روی راغ یا همان خانهباغ است و منظورم خانههای سنتی مثل خانهی بروجردیها و طباطباییها نیست. بیتردید این راغها الگویی حاصل از قرنها تجربه هستند، پس میتوان اصل و ریشهی این الگوها را استخراج کرد و در اندازههای مختلف به خوانش معاصر درآورد. نظر من این است که اشتباهترین راه در این کار رفتن بهسراغ نمونههای فرانسوی، ایتالیایی و اسپانیایی است.
______________________________________________________
1 Apartment
گفتوگو
| ناصر براتی |
+ دکترای شهرسازی، دانشگاه هریوت وات، انگلستان
+ دانشیار دانشگاه بینالمللی امامخمینی
تاریخ انجام مصاحبه: آبان ماه سال 1041
با ما در ویلا بمانید؛
ویلا بخوانید؛
اخبار ویلا را دنبال کنید!
اخبار مرتبط:
+ سخن سردبیر ۱۴
+ مهمانی #ویلا_تارنگ
+ به ویلای پلاک ۱۴ سر بزنید!
+ مجلهی ویلا شمارهی ۱۴
+ پنل گفتمان میانرشتهای
مقالات مرتبط:
+ حق ویلــا
+ شهر ویلــا
+ نیاز ویلــا
+ لذت ویلــا
+ شِبه ویلــا
+ مافیای ویلــا