مصاحبه امیرعباس ابوطالبی با رضا دانشمیر

 

ریشه‌ی ویلا را در کجا می دانید؟

ریشه‌ی ویلا را «ویلیج»1 می‌دانم که در‌واقع اشاره به «روستا» دارد؛ باید در نظر داشت که لغات ویلیج، ویلِن و ویلا از یک ریشه هستند؛ ویلن یا روستایی بعدها بار منفی به خود گرفت.

 

 

از چه دوره‌ی زمانی ویلا به مثابه‌ی آزمایشگاهی برای تولید ایده‌ها و جریان‌های تازه‌ی معماری درآمد و توانست به‌عنوانِ یک رسانه سبک‌های مختلف معماری معاصر جهان را درون خود ثبت نماید؟

«ویلا» در دوره‌ی رنسانس و از زمان «آندره پالادیو»2 و با درنظر گرفتن مسئله‌ی «ترسیم» ابعاد دیگری به خودش گرفت. در‌حقیقت در این دوره از تاریخ، این امکان برای پالادیو فراهم شد تا به‌واسطه‌ی موضوع ویلا و مالکان3 آن‌ها و از طریق ترسیم و نظام پرسپکتیو شروع به آزمایشگری نماید؛ ساختاری که از «فیلیپو برونلسکی»4 به ارث رسیده و «لئون باتیستا آلبرتی»5 تئوریزه‌اش کرده بود. این معماران بر‌اساس نظامی که از ترسیم به ساخت می‌رسید (تا قبل از آن بدین‌گونه نبود) شروع به تولید پروژه‌های ویلایی کردند و گونه‌ای از معماران که صاحب اندیشه‌های جدیدی بودند، خودشان را به جهان عرضه نمودند.

 

 

آیا در این دوره برای معماران پیشرو امکانی فراهم آمد تا برای انتشار مانیفست‌ها و نظریه‌های معماری از آن استفاده نمایند؟  

بله؛ این ژانر از معماری ادامه پیدا کرد و سپس در دوران مدرنیسم توسط «لوکوربوزیه»6 به مرحله‌ی آزمایشگری رسید و یا به یک انکوباتور7 برای آزمایش ایده‌های نو، ایده‌های خارج از جریان تاریخ‌گرا، آزمایش در ارتباط با تکنولوژی، در ارتباط با ساختارِ فضا و درنهایت به یک جریان فکری مدرن تبدیل شد؛ این روش بعد از جنگ جهانی دوم نیز توسط «رابرت ونتوری»8 و همچنین «پیتر آیزنمن»9 و «جان هیدک»10 و گروه موسوم به «پنج معمار»11 تداوم یافت.
ویلا به دستمایه‌ای برای آزمایشگری تبدیل شده بود؛ اینکه هر معمار امکان این را داشته باشد که از طریق ویلا افکار خودش را تجربه نماید. در این دوران یک نسل بااهمیت از معماران توانستند از این طریق خودشان را به جهان عرضه کنند.

 

 

چرا گونه‌ی ویلایی برای آزمایش ایده‌های نو استفاده می‌شد؟ 

به‌این‌دلیل که پروژه‌ی ویلایی ازلحاظِ مقیاس، کوچک است و برنامه‌ی ویلا برنامه‌ای سیال و منعطف است که قابلیت تغییر شکل بیشتری را برای آزمایش روی ساختارهای فضایی ایجاد می‌کند؛ از نظر مالی نیز محدود است و سودآوری در آن مطرح نیست؛ کارفرما هم تنها یک فرد مشخصی است که عملی شدن پروژه به تصمیمات فردی همان یک نفر بستگی داشته و مانع دیگری وجود ندارد. 

 

 

این ویژگی‌ها به نظر می‌توانند پتانسیل‌های خوبی را برای کسب معروفیت و مقبولیت حرفه‌ای در میان معماران جوان پدید آورند؛ هر‌چندکه ممکن است این موقعیت‌ها کاذب و یا موقتی باشند؛ دیدگاه شما در این باره چیست؟

این اتفاق برایم خیلی جالب است؛ اینکه هر معمار جوان می‌تواند دیدگاه‌های معمارانه و شخصی خود را در این حوزه به آزمایش گذاشته و آن را در معرض قضاوت بقیه‌ی صاحب‌نظران و اندیشمندان معماری قرار دهد و نتیجه‌ی این آزمایش‌های معماری را در زمان کوتاهی مشاهده کند؛ نکته‌ی منفی هم می‌تواند وجود داشته باشد که البته همه‌گیر نیست؛ اینکه یک پروژه‌ی ویلایی به‌واسطه‌ی محدود بودن در مقیاس در‌صورت تکرار ممکن است یک تفکر محدود را برای معمار خویش رقم بزند و یا مقیاس مانور (انعطاف و قابلیت حرکتی) آرشیتکت را نیز به همان اندازه محدود سازد. نکته‌ی مهم در اینجا دقیقاً «مقیاس» است؛ ما درباره‌ی پدیده‌ای با یک مقیاس محدود صحبت می‌کنیم و این فاکتوری است که می‌توانید روی آن فکر کنید و جای کار فراوانی هم دارد.

 

 

به نظر شما چه انتقادی به این روش وارد است؟ 

همان‌طور که کار بر روی یک پروژه‌ی ویلایی با به دست آوردن کارفرماهای قابل دسترس از قبیل اقوام و دوستان حتی برای معماران بسیار جوان، دست‌یافتنی و امکان‌پذیر است، به همان اندازه می‌تواند مقیاس تفکر آن معمار را محدود نماید؛ البته به شرطی که در کنار آن به تمرین‌های دیگر معماری ازلحاظِ برنامه و مقیاس نپردازد؛ برای مثال، انتقاد وارد بر آیزنمن این است که او پایه‌ی تئوریک خویش را با عنوانِ «نوتیشن»12 و «پست‌‌فانکشنالیسم»13 بر‌اساس دیاگرام «دومینوی»14 لوکوربوزیه و همچنین مطالعه‌ی خانه‌های لوکوربوزیه و «جوزپه ترانی»15 با طرح خانه‌های شماره‌ی 1 و 2 و ... قرار داده بود (استخراج و دستکاری (DNA) مدرنیسم در جهت تولید ساختار انتقادی آن) که البته خیلی هم تجربه‌های موفقی بودند؛ این موارد به پروژه‌های با مقیاس بزرگ همچون «شهر فرهنگ گالیسیا»16 در اسپانیا قابل انتقال نبودند؛ در‌واقع نتایج به دست آمده از آن آزمایش‌ها که اتفاقاً خیلی هم بر رویشان سرمایه‌گذاری شده بود، حتی به لحاظ هندسه و روابط هندسی ما بین عناصر مختلف طراحی قابلیت محدودی داشتند.

 

 

 به نظر می‌رسد به وجود آمدن برنامه‌های جدید معماری ناشی از سبک‌های مختلف زندگی اجتماعی دوران معاصر، نقش ویلا در جریان‌سازی و آزمایشگری در معماری را تحت تأثیر خودش قرار داده است؛ نظر شما در این باره چیست؟

یک دوره‌ی طولانی در معماری قرن بیستم وجود دارد؛ با این ایده که «چند تا ویلا طراحی کن؛ به یک فرمول دست پیدا کن و برو بقیه‌ی کارها را همین‌طور انجام بده!»
نسل معاصر این سنت را شکست؛ چون به‌دلیلِ تنوع برنامه‌ها و به وجود آمدن برنامه‌های جدید معماری و استایل جدید زندگی، دیگر امکان پیروی و نتیجه‌گیری از این سنت وجود نداشت و فرمول‌های جدید بر‌اساس مطالعاتِ به‌روز و مقیاس‌های درست به دست‌می‌آمدند. در دوره‌ی مدرنیسم و پست‌مدرن، معماری فارغ از برنامه دیده می‌شد و انتظار یک جهش مقیاسی در آن وجود داشت؛ ساختاری که بتواند گسترش پیدا کند و اینکه بتوان جهانی را از یک پروژه‌ی ویلایی بیرون کشید؛ البته این موضوع به‌صورت مشخص در جنبش نیویورک آن‌هم به‌وضوح قابل مشاهده است. تا دوره‌ی پست‌مدرن این اعتقاد وجود نداشت و معماران پیشرو به دنبال حذف برنامه‌ی پروژه در به دست آوردن این فرمول بودند که در برنامه‌های مختلف و مقیاس‌های مختلف قابل تبدیل باشد. یک عمر آیزنمن روی این موضوع کار کرد و درنهایت به این نتیجه رسید که نه نمی شود!
معماران بعد از نسل آیزنمن کم‌کم به این نتیجه رسیدند که ساختار ویلا و ساختار پروژه‌های شهری و مقیاس بزرگ‌تر قابل تبدیل به هم نیستند و نمی‌توانند با ویلا شروع کنند؛ چون مقیاس‌های مختلف، استراتژی‌های مختلفی را نیاز دارد و آن‌ها متوجه شدند که می‌بایست از مقیاس دیگری شروع کنند.

 

 

ویلا به‌عنوانِ نشانه توانست فرم‌های تازه‌ای را در معماری ایجاد نماید؛ چرا‌که بر‌خلاف برنامه‌های دیگر معماری، خودش را تابع عملکرد نمی‌دید؛ شما چگونه فکر می‌کنید؟

فرم به‌مثابه‌ِ ساختار و فرمول معماری همواره در آزمایشگری‌های معماران وجود داشته است. فرم در کانون توجه معماران جنبش مدرن و بعد از مدرن است و تقریباً همه‌ی معماران جریان‌ساز از طریق آزمایش‌های معماری به دنبال فرمول درست می‌گردند که من از آن به‌عنوانِ (DNA) معماری‌شان یاد می‌کنم. به دست آوردن فرمول معماری بستگی به مقیاس دارد و نتیجه‌گیری شخصی من این است که استفاده از فرمول‌هایی که از طریق یک ویلا به دست می‌آیند، دچار محدودیت هستند. 

 

 

برخی ایده‌ها مانند شفافیت در «ویلای شیشه‌ای» اثر «میس‌وندرروهه»17 و «فیلیپ جانسون»18 در کاربری‌ها و مقیاس‌های دیگر معماری اعمال شدند و بسیاری از ایده‌ها در تبدیل به پروژه‌های دیگر معماری ناکام باقی ماندند؛ دیدگاه شما در این باره چیست؟

این به معمار و (DNA) پروژه‌ی او بستگی دارد.  بسیاری از معمارانی که راجع به آن‌ها صحبت کردیم با ویلا شروع کردند و سپس به دنبال پروژه‌های دیگر رفتند و شکست خوردند؛ به‌عنوان‌نمونه، «ماریو بوتا»19 با ویلاهای فوق‌العاده زیبا و موفقش دردهه‌های 70 و 80 میلادی به یک فرمول دست پیدا کرد و بعد نتیجه‌ی حاصل از آن فرمول را در ساختمان یک موزه پنجاه برابر کرد که درنهایت به یک کیک درشت تبدیل شد؛ این در حالی است که در ویلا خیلی ظریف و جمع‌وجور به نتیجه رسیده بود؛ در‌واقع می‌توان گفت آن فرمول حاصل شده از طراحی ویلا قابلیت تبدیل و اعمال شدن در یک پروژه‌ی دیگر را نداشت؛ اما معمار دیگری همچون «رم کولهاس»20 توانست از ساختار ویلایی که طرح کرده و به نتیجه نرسیده بود (Y2K) پروژه‌ی
«خانه موسیقی پورتو» را استنتاج کند.

 

 

ویلا و شهر در کجا قرار می‌گیرند؟

تا اواخر دوره‌ی پست‌مدرن، معماران تلاش می‌کردند تا از طریق ویلا بتوانند شهر را بفهمند که این دیدگاه به یک جمله از آلبرتی باز می‌گردد؛ «خانه یک شهر کوچک است و شهریک خانه‌ی بزرگ». ما در‌حال‌حاضر متوجه شدیم که برای فهمیدن شهر نیاز به آگاهی از دانش‌های مرتبط و برنامه‌های متناسب با مقیاس آن‌ها و تجمیع و ترکیب صحیح آن‌ها است.

 

 

نشدن و شکست خوردن در ذات آزمایشگری هستند و تجربه‌ی آن‌ها ممکن است به یک جریان کارا منجر شود که از این منظر می‌توانیم ویلا را به مثابه‌ی «فرمول یک معماری»21 بدانیم؛ آیا این‌گونه نیست؟

به نظر من یک جریان معماری می‌بایست بر‌اساس یک دانش معماری به وجود بیاید که تجمیع تمام دستاوردهای معماری در طول دوران بوده و ماحصل تمام شکست‌ها و جهش‌ها نیز هست؛ اینکه برداشت شما از تاریخ چیست و چه نقاطی را به هم متصل خواهید کرد. معماری همیشه به دنبال موضوعاتی بوده که معنای خودش را بیابد یا معانی جدید را به خودش، مردم، شهر و جهان اطرافش اضافه کند؛ موضوعاتی مثل فلسفه، علوم، تکنولوژی‌های نوین، کاویدن عمق مسائل مرتبط با معماری، علوم میان‌رشته‌ای و ... . گاهی حتی خوانش غلط از این قضیه می‌شود که اشکال ندارد. معمارانی هستند که مسئله‌ی معماری برایشان مسئله‌ی دانش معماری است و مسئله‌ی ایجاد فضایی برای زندگی نیست؛ این معماران موضوع ویلا برایشان آزمایشگاه بوده و اهمیتی ندارد که محصول نهایی، فضایی خوش برای زندگی باشد یا نباشد!
این معماران گفتند که نیازی نیست علم، فلسفه و ... را دستمایه‌ی این فرایند قرار دهیم و گاهی هم کاراکتر مالکان ویلاها، متریال و یا جغرافیا را ابزار این مأموریت قرار دادند که هر‌کدام نیز هویت خودشان را دارند.

 

 

چطور شخصیت صاحب ویلا در رسیده شدن این ایده‌ها اثر می‌گذارد؟

اینکه صاحب ویلا یک فرد معمولی باشد یا یک فرد خاص به‌مانند ویلای «نجف دریابندری»، ویلای «احمد شاملو»، ویلای «بهمن محصص»، ویلای «اصغر فرهادی»، ویلای «فرهاد مشیری» و ... ویلاهایی عادی نخواهند بود.
یک ویلای ژنریک و عادی چیزی راجع به موضوعات مفهومی و درونی و حتی سیاسی و فرهنگی برای ایده‌پردازی ارائه نمی‌دهد و حل کردن برنامه‌ی فیزیکی با محدودیت‌های خودش را طلب می‌کند.
معمار با مذاکره و قانع کردن یک شخص که به دنبال خواسته‌ها و نیازهای خویش است، می‌تواند تجربه‌ی عملی از ایده‌هایش را ایجاد نماید؛ در بعضی مواقع با دنبال کردن آن خواسته‌ها و در بعضی مواقع نیز با انحراف تعمدی از آن‌ها به سمت نیت‌های خویش.
خاصیت ویلاها متمایز بودن و متمایز کردن است که معماران برای انجام این مأموریت دستمایه‌های مشخصی را انتخاب می‌کردند؛ مثلاً جان هیدک روی موضوع صاحب ویلا خیلی کار کرد؛ مجموعه‌ی خانه‌های وی شامل «خانه‌ی موسیقی‌دان»، «خانه‌ی نقاش»، «خانه‌ای برای خودکشی» و ... که او تلاش می‌کرد تا دستمایه‌ی جدیدی را پیدا کند تا بتواند فرمول‌های جدیدی را ارائه نماید؛ بنابراین، کاراکتر مالک ویلاها و فردی که خانه را سفارش می‌دهد خیلی برایش اهمیت داشت؛ این کار برای ویژه کردن ویلاها بود و اینکه نگاه متفاوتی با سری‌سازی و ساختمان‌سازی صرف را ایجاد کند.

 

 

طراحی ویلای چه شخصیتی به نظرتان جذاب می‌رسد؟

ویلای «ج. د. سالینجر»22 یا «صادق هدایت» موضوعات فراوانی را برای طراحی ایجاد می‌نمایند. این ویژگی و متمایز بودن، ابزارها و دستمایه‌هایی را جهت تولید ایده‌های نوین معماری و درک معنای آن فراهم می‌کند.

 

 

رویکرد رضا دانشمیر برای طراحی این ویلا چیست؟

مجموعه‌ای از موضوعات مختلف در کنار تجربیاتی که کسب کرده‌ام مرا جلو می‌برد. تا به حال این موقعیت که یک کاراکتر خاص، سفارش ویلایی را به من بدهد تا مجبور شوم این را در خودم احساس کنم که می‌توانم از آن یک فرمول جدید معماری بیرون آورم نصیبم نشده است؛ کاراکتری رجوع نکرده تا بفهمم در آن موقعیت چه کاری باید انجام دهم و متوجه شوم آیا می‌شود یا نمی‌شود؛ بنابراین، جواب این سؤال را نمی‌دانم؛ اما برای رسیدن به یک فرمول معماری موضوعاتم را این گونه پیدا می‌کنم؛ به‌نوعی استنباط غریزی و دریافت شهودی از تجربیاتم و مجموعه‌ای از علوم میان‌رشته‌ای مرتبط با دانش معماری و زمان؛ اینکه چطور می‌توانم با میراث تاریخی کار کنم؟ آیا برای رسیدن به یک فرمول معماری می‌توانیم تاریخ را تکرار کنیم؛ اما فاکتور زمان در این مثلاً 300، 500 یا 1000 سال را در نظر نگیریم؟ چالش‌هایی که دنبال می‌کنیم، همواره با زمان درگیر هستند و تصویرهای گذشته را کپی نمی‌کنند؛ بلکه به دنبال جست‌وجوی معانی و عمق نهفته در آن هستیم؛ یعنی«زمان + ساختار تاریخی».
راه حل این است «در نظر گرفتن تأثیر زمان روی ساختار تاریخی و نه گردگیری زمان برای بازیابی ساختارهای سنتی».
 آهان؛ این معاصرِ همان است؛ اما این آن نیست. همین‌طور که در عکس می‌بینید (اشاره به یکی از عکس‌های «گئورگ ژرستر»23)؛ زمان، بخشی از ساختار اثر تاریخی را حذف می‌کند و چیز دیگری را به جای آن می‌نشاند.

 

 

ویلای خودتان را به کدام معمار می‌سپارید؟

به «سجیما»24 .

 

 مصاحبه امیرعباس ابوطالبی با رضا دانشمیر

________________

1 Ville (French pronunciation: [vil]) is the modern French word of Latin origin now meaning “city” or “town”, but the first meaning in the Middle Ages was “farm” (from Gallo-Romance VILLA < Latin villa rustica) and then “village”. The derivative suffix -ville is commonly used in names of cities, towns and villages, particularly throughout France, Canada and the United States.

واژه‌ی مدرن فرانسوی «ویل» از واژه‌ی لاتین «ویلا» در دوران و موقعیت‌های مختلف زمانی و مکانی به معنی حومه، روستا و محدوده‌ی کشاورزی است که امروز در کنار مفهوم شهر قرار می‌گیرد.

2 Andrea Palladio

3 صاحبان متمول که در خارج از شهر دارای زمین‌هایی بودند و تمایل داشتند از آن‌ها برای سلامت و دوران بازنشستگی خویش استفاده نمایند.

4 Filippo Brunelleschi

5 Leon Battista Alberti

6 Le Corbusier

7 Incubator

8 Robert Venturi

9 Peter Eisenman

10 John Hejduk

11 Five Architects, originally published in 1975, grew out of a meeting of the CASE group (Conference of Architects for the Study of the Environment) held at the Museum of Modern Art in 1969. The purpose of this gathering was to exhibit and criticize the work of five architects -- Eisenman, Graves, Gwathmey, Hejduk, and Meier -- who constituted a New York school, and who are now among the most influential architects working today.The buildings shown here have more diversity than one might expect from a school, but share certain properties of form, scale, and treatment of material. Collectively, their work makes a modest claim: it is only architecture, not the salvation of man and the redemption of the earth.Providing complete drawings and photographic documentation, this collection also includes a comparative critique by Kenneth Frampton, an Introduction by Colin Rowe that suggests a still broader context for the work as a whole, and two short texts in which individual positions are outlined. Now back in,print, Five Architects serves as a reference to the early work of some of America’s most important architects and provides us with a glimpse back at the direction of architecture as they saw it over twenty years ago.

12 Notation

13 Post-Functionalism

14 Domino

15 Giuseppe Terragni

16 The City of Culture of Galicia

17 Ludwig Mies van der Rohe

18 Philip Johnson

19 Mario Botta

20 Rem Koolhaas

21 «فرمول یک» در زبان انگلیسی Formula One است که به اختصار «F1» نوشته می‌شود.

22 J. D. Salinger

23 Georg Gerster

24 Kazuyo Sejima

 

 

 

 چاپ و انتشار تصاویر و مطالب مندرج در این مجله به شرط ذکر منبع "مجله‌ی ویلا" منعی ندارد.
از اینکه با توجه به مورد یاد شده مطالب منتشر شده در مجله‌ی ویلا را بازنشر می‌نمایید، سپاسگزاریم ...