ویلـا گفـتـــ وگو
امیرعباس ابوطالبی و فیروز فیـــروز
لطفاً نظر خودتان را در مورد ریشههای تاریخی، هنری و ادبی ویلا بیان کنید.
من نمیتوانم راجع به تاریخ ویلا نظر بدهم چون تاریخنویس نیستم. من فقط میتوانم راجع به تجربهی خودم حرف بزنم.
زمانی که کودک بودم کسی در ایران ویلا نداشت؛ مردم باغ داشتند و یک کلبه که برای سرایدار بود و کلبهی دیگری که آخر هفتهها برای تفریح به آنجا میرفتند و آنجا روی زمین میخوابیدند. ولی ما میرفتیم چادر میزدیم. برای اینکه در طبیعت باشیم به لار یا شمال میرفتیم و دو یا سه ماه در چادر میماندیم. در ده اینطور بود که خان توی ده یک خانه داشت که آنهم ویلا نبود بلکه واقعاً یک خانه و یک قلعه بود؛ بنابراین، این چیزی که امروز با اصطلاح ویلا میشناسیم یک اختراع اروپایی و رومی است. سناتورهای رومی به خانههای بیرون از شهرشان ویلا میگفتند؛ به این معنی اصلاً در ایران ویلا نداشتیم. در زمانی که قجرها در ایران حکومت میکردند قصر فیروزه را ساختند که درون دشت قرار داشت. نمونهی دیگر آن سعدآباد است که کوشکهای کوچکی دارد و باغ بزرگی که خدمهها در آن چادر میزدند و توی چادر میماندند. ناصرالدین شاه خودش به لار میرفت و آنجا چادر میزد و در طبیعت وقت میگذراند.
اما اگر بگوییم که ویلا برای یک هدف خاصی که نزدیک بودن به طبیعت است به وجود آمده میتوان گفت که موضوع ویلا در تاریخ معماری همیشه وجود داشته است. مسئلهای که شاید امروز فراموش شده این است که در سنت ایران همیشه طبیعت از ویلا مهمتر بوده و ویلا فقط کوشکی بوده که نقش سرپناه را داشته است.
حتی زمانی که این کوشک خیلی مجهز بوده و برای اشخاص مهم و رجال ساخته شده باز هم در مقایسه با ویلاهای زمان رومیها یا دوران رنسانس خیلی ساده و ابتدایی است؛ چه از نظر اندازه و فضا و چه از نظر ساخت یا تجهیزات. این تناسبات خاص که کوشک با باغ در ایران داشته مفهوم خاصی دارد. دلیل عمدهی آن این است که ما آدمهای کوچنشینی بودیم و برای همین هم هنوز گلگشت میکنیم. برای ما ارتباط با طبیعت مهم است و نه فقط ساختمان.
پس اگر این فرض را مطرح کنیم که بهطورکلی ریشهی ویلا در باغ و در ارتباط با طبیعت است، بین ویلا به آن معنا که در غرب تکامل پیدا کرد و آن کوشکی که در باغ ایرانی میبینیم، تفاوت اساسی وجود دارد.
نظر خودتان را در مورد گونهشناسی ویلا در معماری بیان کنید؛ اینکه آیا ویلا خودش یک گونهی مستقل در معماری است یا زیرمجموعهی مسکونی قرار می گیرد؟
آیا ویلاهایی که ما طراحی میکنیم مسکونی هستند؟ نه؛ به نظر من مسکونی نیستند. اگر بین خانه و ویلا فرقی باشد آنجاست که خانه در کانتکست شهر یا روستا قرار دارد، اما ویلا در کانکست طبیعت یا یک باغ است؛ چون همانطور که گفتیم ویلا برای یک هدف خاص به وجود آمده است. ویلا جایی است که آدمها با فامیل یا دوستانشان بهصورت دستهجمعی به آنجا میروند تا لحظاتی را از زندگی روزمره دور شوند، روی باهم بودنشان تمرکز کنند و به طبیعت نزدیک شوند، پس ویلا حتماً با مسکونی فرق دارد و یکجور اطراقگاه است تا یک خانه.
نظر خودتان را در مورد ایدهی پیدایش گونهی ویلایی و چیستی ویلا بیان کنید. باتوجهبه واقعیتهای زندگی و معضلات شهری از قبیل استرس، ترافیک، آلودگی و فقدان عناصر طبیعی، اگر ویلا را از مردم بگیریم چه اتفاقی میافتد؟ اگر شهرها مریض نبودند آیا باز هم نیازی به پیدایش ویلا وجود داشت؟
ببینید امروز یکجور تناقض در این مسئله وجود دارد. اگر نیازی که ویلا در پاسخ به آن به وجود آمده این است که من به طبیعت نزدیکتر شوم پس باید طبیعت اولویت داشته باشد، نه اینکه ویلاسازی و مالکیت زمین موضوع اصلی باشد!
من این موضوع را یک موضوع اقتصادی میبینم؛ در گذشته هر حاکمی که پولدار بود برای خودش یک ویلا میساخت. وقتی این موضوع دموکراتیزه میشود، رشد و ظهور آن را در آمریکا میتوان یافت که گفتند ویلا به یک خانهی شخصی آمریکایی تبدیل میشود و گونهای از شهرسازی را به وجود میآورد که همه یک ویلا داشته باشند.
امروزه تخریب محیطزیست بهوسیلهی ساخت ویلا بسیار شدید شده است. شهرکهای ویلایی که به وجود میآیند اصلاً بهینه نیستند؛ اما وجودشان واجب است! این شهرکهای ویلایی بهگونهای توسط چرخهی اقتصادی عرضه شدهاند که ایجاب میکند شما حتماً یک ویلا در شمال داشته باشید؛ اما فقط یک ماه در سال از آن استفاده کنید؛ بنابراین، آنقدر زمینها کوچک میشوند که شما میتوانید یک ویلا در مجاورت تنگاتنگ با ویلاهای دیگر داشته باشید؛ اما فکر کنید که در طبیعت آزاد هستید! این موضوع تا جایی ادامه پیدا میکند که ارتباط بین طبیعت و انسان بیش از پیش قطع میشود؛ چراکه در یک شهر بسته و در یک زمین کوچک، ویلایی ساخته شده و جایی برای بیرون آمدن از آن وجود ندارد؛ بنابراین، تمام اتفاقهای زندگیاش در درون ویلا رُخ میدهد و در عمل فرقی بین آن ویلا و خانهاش در شهر نیست. نمونهی بارز این مسئله در استان مازندران تحقق یافته است. در آنجا شالیزارها تقریباً در حال تبدیل شدن به زمینهایی جهت ویلاسازی است و این روند پرسرعت در حال جریان است؛ اما به نظر من دنیا درحالحاضر از این مرحله عبور کرده است؛ اینکه همه یک ویلا داشته باشند و یا شهرکسازی انجام بگیرد همگی گفتوگوهایی مربوط به قرن بیستم هستند؛ اما در قرن بیستویکم میبایست اولویتها را کاملاً تغییر دهیم و اولویت دیگر شخص نیست؛ اولویت انسانیت و طبیعت است.
با این دیدگاه باید ببینیم که چرا من به این مسئله محتاجم که به بیرون از شهر خود بروم و مجبور باشم که آنجا یک ویلا بسازم؛ یعنی یک ساختمان بسازم و دوباره زمین بکر را تصرف کنم و به مالکیت خود دربیاورم؟! شاید اشکال از شهرهای ما به وجود میآید؛ شاید ما باید شهرهایمان را جور دیگری ببینیم. ویلاسازی را در زندگی شهرنشینان پیدا میکنیم؛ چراکه کسی که خودش در طبیعت زندگی میکند به ویلا نیازی ندارد، مگر آن که بخواهد یک بسازوبفروش ویلایی در آن منطقه باشد. موضوع ما باید این باشدکه شهرسازی را بهگونهای تعریف کنیم که آنقدر طبیعت را به درون خود آورد که دیگر شهرنشینان نیازی به ساختن ویلا برای نزدیک شدن به طبیعت نداشته باشند؛ طبیعتی هم که دستِآخر بهجای نمانده است!
میتوان اقامتگاههایی ویلایی ساخت و دو سه روز در ماه آنها را اجاره کرد؛ اما برای تحقق این اتفاق، حدنصابی از آزادیهای مدنی و اجتماعی نیاز است؛ چون مردم ویلا میسازند که در آن آزاد باشند؛ آنها فکر میکنند که ویلایشان قلمروی آزادی آنهاست و هرکاری که میخواهند را میتوانند در آن انجام دهند؛ این یک واقعیت است که با شرایط حال حاضر نمیتوانند ایدهآلشان را در آن اقامتگاه فراهم آورند و این یکی از تفاوتهای ما با جوامع پیشرفته است که در اقامتگاههای آنان این امکان وجود دارد.؛ چون ما در ایران این اجازه و امکان را نداریم؛ ویلا میسازیم و برای رفتن به آن ویلا نیز به تعداد افراد خانواده به خودرو و مجموعهای از وسایل نیازمندیم؛ اما در مدل اقامتگاه ویلایی به هیچیک از اینها نیازی نیست!
این موضوع در اروپا در حال انجام است و شاهد آن هستیم که بیشتر افراد دیگر از ویلایشان استفاده نمیکنند. آنها اینطور فکر میکنند که اگر هتلها و اقامتگاههای خوبی وجود داشته باشد برای چند روز سفر به ویلای شخصی نیازی نیست. این دیدگاه حاصل ثروت است؛ هرچه مقدار ثروت بیشتر باشد، فرد به این فکر میافتد که با این پول چه کار دیگری را میتواند به انجام رساند.
فرهنگ ویلا، زندگی ویلا، هدف ویلا؛ شاید اگر تاریخ معماری در شرق نگاشته میشد واژهی «BAGH» بهجای واژهی ویلا در جهان رایج میشد. همانطور که قبلاً گفتیم «هدف» ویلا همان زیستن در فضایی نیکو و بهرهمند شدن از سلامت جسمی و روحی است.
با این مقدمه و باتوجهبه تعاریف مجلهی ویلا از فرهنگ-ویلا و زندگی-ویلایی آیا باغهای ایرانی را الگوی اولیهی پیدایی ویلاها میدانید؟
و از نگاه دیگر آیا میتوان باغهای ایرانی شناخته شده در جهان مثلاً باغ شازده یا باغ ارم را نقطهی آرمانی و تعالی در معماری دانست؟ تا چه اندازه میتوان از آنها الگوبرداری کرد؟
با اینکه باغ و ویلا را یک چیز بدانیم موافق نیستم. باغهای ایرانی، اول باغ بودند، بعداً کوشک شدند؛ اما ویلا در خودش یک مفهوم گرندیوز دارد؛ مثل ویلاهای رنسانسی؛ مثلاً اگر باغ شازده را در نظر بگیریم، وسعت ساختمانی که در باغ است نسبت به آن خیلی ناچیز است؛ ما در ایران چنین تناسبی داریم.
اگرچه هدفِ نزدیکی به طبیعت و تفریح و تفرج را در هر دو میتوان پیدا کرد، اما تفاوت آنجاست که در گذشتهی ایران با ساخت یک باغ در قالب تحقق تفریحات من یک سازندگی رخ میداد. موضوع ساخت باغ در ایران آباد کردن زمین بود و اگر از آن آبادی و سازندگی بعداً برای تفریح هم بهرهگیری میشد، این موضوع دوم بود. باغ یک کوشک داشت که تنها ده درصد از کل باغ بود. هدف از وجود باغ آن بود که محصولی بدهد؛ محصولی که بتوان آن را با مردم به اشتراک گذاشت. بزرگترین هدیهای که برای مردم میبردیم محصول باغمان بود؛ " این انار باغ ماست! " و چقدر لذتبخش است که محصول باغ خودت را هدیه بدهی! اما امروز تخریب طبیعت را درکنار این خوشگذرانی میبینیم، پس اینجاست که باید به روشمان شک کنیم و اگر از معماری و فرهنگ باغسازی ایرانی الگوبرداری میکنیم، رویکرد و فلسفهی آن را الگو قرار دهیم، نه اینکه الگوبرداری فرمال کنیم.
طراحی ویلا و پروژههای ویلایی در دفتر معماری فیروز چه جایگاهی دارند؟ از چه درجهی اهمیتی برخوردار هستند؟
فیروز فیروز در طی فعالیت حرفهای خود طراحی چند ویلا را نیز انجام داده است؛ اما طراحی ویلا هرگز دغدغهی خاص او نبوده است. امروز تلاش دفتر معماری فیروز در جهت اولویت بخشیدن به پایداری و احترام به طبیعت در مقیاسی فراتر از معماری و ساختمان و در مقیاس سرزمین و منظر است؛ برایناساس، ویلاسازی با رویکرد کلی این دفتر بهنوعی مغایر است.
آیا فیروز فیروز ویلای شخصی دارد؟
خیر.
اگر فیروز فیروز بخواهد ویلایی برای خودش طراحی کند، طراحی آن را به چه معماری بهجز خودش میسپارد؟
(1- ایرانی 2- خارجی)
1- «فرنوش پورصفوی»
2- «لوییس باراگان»1
فیروز فیروز بهعنوانِ کارفرما چه مشخصات بارزی برای این ویلا در نظر میگیرد؟ از قبیل اقلیم، مساحت، زمین، ساختمان و ....
ویلایی کوچک (200 مترمربع) در اقلیم خلیج فارس و در مجاورت دریا.
نظر انتقادی خود را در مورد مجلهی ویلا بفرمایید.
مجلهی ویلا میتواند در کنار پرداختن به معماری ویلا با نگاهی نقادانهتر به مسئلهی ویلاسازی و اثرات آن در مقیاس کلان بپردازد و حساسیتها را در این زمینه مورد کنکاش قرار دهد. آیا برای سلامت و رفاه عمومی جوامع امروز، ساختن ویلا ضرورت یا فایده دارد؟ بهروز بودن این مجله میطلبد که بحران زیستمحیطی و تخریب طبیعت با ویلاسازی بهعنوانِ مسائل دنیای معاصر سهمی از محتوای مجله داشته باشد.
سخن آخر
سخن آخر این است که معمارها بهتنهایی قادر به حل این موضوع نیستند؛ ما نیازمند به وجود آمدن یک خودآگاهی در جامعه هستیم؛ یک خودآگاهی در همهی صنفها؛ بهعنوانمثال، چرا صنف پزشکی، ساختوساز انجام میدهد؟ اگر رسالتت بهعنوانِ یک پزشک نجات جان انسان است باید به فکر آن باشی و جالب اینجاست که روستاییانمان آگاهی بزرگی نسبت به این موضوع یافتهاند؛ اما بهدلیل فشار زیاد اقتصادی مجبور به فروش زمینهای زراعی خود میشوند تا بتوانند برای آیندهی خود و فرزندانشان چارهای بیندیشند و این موضوعی نیست که تنها یک معمار درگیر آن باشد؛ اما بسیار مهم است!
این درست است که سیستم سرمایهگذاری و مصرفگرایی وجود دارد و بدونشک اشکال همینجا است؛ اما آیا اقتصاد دیگری را میتوان تعریف کرد؟ آیا معیارهای زندگیمان میبایست تغییر کنند؟ بنابراین، موضوع بسیار پیچیده است. اگر میخواهیم در دنیایی زندگی کنیم که کرهی زمین است، پس باید بتوانیم به ریشههای معماری گذشتهیمان برگردیم که چقدر با طبیعت اُخت بود. مسئلهای که باید در ایران جابیفتد این است که طبیعت برای همه است و همه باید به آن دسترسی داشته باشند؛ نه یک تعداد افراد خاص برای کارهای خاص.
من معتقدم که ما باید در نگرش معماری تغییر اساسی ایجاد کنیم. آیا معماری بخشی از یک تفکر بزرگتر است؟ و اگر اینطور است آن تفکر امروز چیست؟ به نظر من اولویت ما باید طبیعت باشد و نه معماری. ما باید در ارزشها و مفاهیم پایهای زندگی بازنگری کنیم و براساس حفاظت درست از طبیعت و تعادل اکولوژیکی آن در همهی ابعاد، رویکردهایمان را تعریف کنیم.
درحالحاضر گفتوگوی ما این نیست که هر فردی چگونه تصمیم بگیرد، ما میخواهیم مشخص کنیم که چشمانداز آیندهیمان چگونه باشد و این آگاهی را چگونه به جامعهیمان منتقل کنیم. آگاهی از همهچیز مهمتر است و بعداً اجازه دهیم مردم خودشان تصمیم بگیرند. من به انسانیت اعتقاد دارم و فکر میکنم اگر مردم از اتفاقهایی که در حال وقوع است آگاه شوند، تصمیمات بهتری خواهند گرفت. اگرچه در پنجاه سال اخیر سرمایهداری به اوج خود رسیده است، اما یادمان باشد که این مملکت هشتهزار سال تاریخ دارد و این تاریخ در جان تکتکمان جاری است. ما باید از همان جا شروع کنیم، با سرمایهگذاری بر کودکانمان و با احترام به همزیستی که در ایرانمان بود، آنوقت است که ما جهش خواهیم داشت! حتی جهش اقتصادی هم پس از جهش آگاهی رخ خواهد داد، با تزریق پول به هر بخشی نتیجهای حاصل نخواهد شد وقتی مردم از آن آگاهی نداشته باشند و این جهش نخواهد بود.
این برای مملکت ما حیف است؛ همهی مهرههای لازم برای این جهش آگاهی وجود دارد، فقط باید پردهها را از روی این آگاهیها کنار زد.
________________
1 Luis Ramiro Barragán
چاپ و انتشار تصاویر و مطالب مندرج در این مجله به شرط ذکر منبع "مجلهی ویلا" منعی ندارد.
از اینکه با توجه به مورد یاد شده مطالب منتشر شده در مجلهی ویلا را بازنشر مینمایید، سپاسگزاریم ...