مصاحبه امیرعباس ابوطالبی با افشین فرزین

 

فرهنگ ویلا در ایران به چه معنا است؟

برای پاسخ به این پرسش لازم است در گام نخست، تعریفی از «فرهنگ ویلا» به دست داد؛ فرهنگ را می‌توان منظومه‌ای ذهنی دانست که در مناسبات اجتماعی میان افراد جامعه جاری است؛ بازنماینده و متأثر از برآیندها، الزامات و تعاملات اجتماعی است و به‌نوبه‌ی خود از طریق خلق آثار، مناسبات اجتماعی جدیدی را باز تولید می‌کند؛ برهمین‌اساس، می‌توان فرهنگ ویلا را متأثّر از و مؤثر بر واقعیت‌های اجتماعی و اقتصادی ناشی از شهرنشینی دانست. فرهنگ ویلا غالباً ریشه در فردگرایی دارد؛ ازیک‌سو در پی فرار از واقعیت‌های اجتناب‌ناپذیر شهرنشینی از قبیل تراکم جمعیت، ازدحام شهری و برگشت به طبیعت است که این امر را از طریق تصاحب و ساخت در طبیعت ممکن می‌سازد و از‌سوی‌دیگر در پی شکل دادن به ایده‌آل‌های شخصی و طراحی روشی منحصربه‌فرد از زندگی و سکونت است.
ویلا در ایران تا حدود زیادی نشان دهنده‌ی تَمول و موقعیت اقتصادی است و به همین‌اعتبار بیش‌از‌پیش به کالایی با ارزشِ مبادله‌ی گزاف تبدیل شده است؛ کالایی که بیش از پرداختن به مفهوم سکونت و زندگی، تجلی‌گر قدرت فردی، اقتصادی و موقعیت اجتماعی برآمده از آن است.

 

 

طراحی یک پروژه‌ی ویلایی از نظر درجه‌ی اهمیت در چه جایگاهی در دفتر شما قرار می‌گیرد؟

از آغاز فعالیت حرفه‌ای، طراحی پروژه‌های ویلایی همواره نقش مهمی در شکل‌دهی به زبان معماری و هویت حرفه‌ای ما داشته است. رهایی از بسیاری از محدودیت‌های اقتصادی و ضوابط معماری که در بافت شهری وجود دارد و همچنین ویژگی‌های دیگری که آثار معماری به‌دلیلِ قرارگیری در زمینه‌ی طبیعی معمولاً از آن برخوردار هستند، امکان طرح‌اندازی خلاقانه‌تری را پیش روی معمار می‌نهد.
با گذشت نزدیک به بیست سال از پرداختن به ‌این‌گونه‌ی معماری می‌توانم بگویم که اگرچه طراحی ویلا خلاقانه و خوشایند است، اما سویه‌هایی آزاردهنده را در خود نهفته دارد؛ سویه‌هایی که بازتولید تمامی مناسبات نادرست اقتصادی و اجتماعی جاری در جامعه‌ی امروز ایران هستند.
بیشتر نمونه‌های ساختمان‌های ویلایی - حتی نمونه‌هایی که از ارزش معماری قابل توجهی برخوردارند - بازنماینده‌ی سلسه‌مراتب برتری توان مالی ساکنان آن هستند؛ امری که آزاردهندگی آن با وجود شکاف طبقاتی بین صاحبان این آثار و کارگرانی که در کار ساخت آن سهیم‌اند دو چندان می‌شود؛ حتی اگر از نمونه‌هایی که بر زمین سوخته‌ی باغستان‌ها، مراتع و جنگل‌ها ساخته شده‌اند بگذریم، بسیاری از این آثار بر‌اساس پذیرش حق دسترسی خصوصی به منابع طبیعی آن‌هم بر‌اساس توان مالی شکل می‌گیرند؛ این امر به پاره‌پاره کردن و مرزبندی طبیعت در قطعاتی مشخص و با مالکیت خصوصی می‌انجامند.
مفهوم دیگری را که به‌عنوانِ یک تهدید ارزیابی می‌کنم و به‌گونه‌ای در ذهنیت بسیاری از سفارش‌دهندگان پروژه‌های ویلایی مشهود است، برتری بی‌چون و چرای آزادی‌های فردی به خیرِ عمومی است؛ مفهومی که عقیده دارم متناظر با قطعات زمین طبیعی است که توسط مالکیت خصوصی چند پاره می‌شود و به مثله‌کردن فضاهای عمومی و نابودی غِنا و لذت زندگی اجتماعی نیز می‌انجامد. جذابیت و اهمیت طراحی پروژه‌های ویلایی برای شخص من دقیقاً در سعی برای پیشبرد این سویه‌ی نگرش نقادانه و پرداختن به تنش ذاتی موجود در دو سویه‌ی مثبت و منفی این گونه‌ی مسکونی است. 

 

 

برخورد شما با یک برنامه‌ی ویلایی چگونه است؟

لازم است با توجه‌به خصلت جمعی کار در گروه معماری واو یادآور شوم که بسیاری از محصولات معماری ما نتیجه‌ی همپوشانی، تعامل و رودرویی لایه‌های مختلفی از ایده‌ها است؛ ایده‌هایی که بر‌اساس تجارب و علایق طراحان دخیل در پروژه ظهور می‌کنند؛ بنابراین، شاید سخن گفتن از یک شیوه‌ی مشخص برخورد با برنامه به ‌آن‌گونه که در طراحی‌های شخصی رایج است دقیق نباشد. نباید فراموش کرد که هر پروژه برخوردی خاص خود را طلب می‌کند و انقیاد طراحی به قواعد از‌پیش‌تعیین‌شده، بزرگ‌ترین خطری است که شکل‌گیری یک اثر معماری را تهدید می‌نماید؛ بااین‌همه اگر در بین پروژه‌های ویلایی که تا به امروز طراحی کرده‌ایم، خط فکری غالب در نحوه‌ی برخورد در روند طراحی را رهگیری نمایم به آن چیزی که در سؤال پیشین مطرح گردید، یعنی مواجهه با تنش درونی سویه‌های مثبت و منفی وابسته به ‌گونه‌ی ویلایی خواهم رسید.
برنامه‌ی اصلی ویلا در بیشتر مواقع، گذران اوقات فراغت و نیز هدف اصلی در سکونت ویلایی، فرار از ازدحام و تراکم شهری و بازگشت به فرد و طبیعت است؛ این برنامه و هدف می‌تواند مهم‌ترین دستمایه و پرسش‌ها را در رویکرد طراحی پروژه‌های ویلایی رقم بزند؛ به‌عنوان‌مثال، اینکه آیا می‌توان مفهومی از فضای عمومی را در تقابل و تعامل هم‌زمان با  قلمروی فردی قرار داد و سناریوی گذران اوقات‌فراغت را به گِرد آن ساماندهی نمود؟ چگونه می‌توان از کالبد معماری نه‌تنها به‌مثابهِ فرم، بلکه به‌عنوانِ ابزاری برای طراحی سناریوی نحوه‌ی زندگی بهره جست؟ معماری چگونه با زمینه‌ی دربَردارنده‌ی اثر و یا محیطی طبیعی که آن را دربَرگرفته تعامل می‌نماید؛ به‌گونه‌ای که ضمن ایجاد کمترین تخریب، قادر به ایجاد ارزش افزوده در منظر طبیعی باشد و درنهایت چگونه می‌توان خوانشی انتقادی و راه گریزی از ضوابط شهرسازی ارائه داد که بی‌توجه به کیفیات طبیعی، اقلیمی و توپوگرافیک خاص هر منطقه با فرمولی یکسان درپی یکنواخت‌سازی بافت‌های سکونتی شهری، حومه‌ای و روستایی باشد؟ 

 

 

برنامه‌ی ویلا را با برنامه‌ی «هاووسینگ»1 مقایسه کنید.

هنگامی که برنامه‌ی ویلا را در مقابل برنامه‌ی هاوسینگ قرار می‌دهیم از تقابل دو گونه‌ی معماری سخن می‌گوییم که بر‌اساس مقتضیات و نیازهایی برخاسته از دو قطب متضاد طیف سکونت شکل می‌گیرند؛ شکل‌گیری سکونت جمعی از دل مدرنیته و پیدایش طبقه‌ی متوسط و نیروی کار صنعتی که از‌آن‌پس، گونه‌ی آپارتمانی و مسکن جمعی، وظیفه‌ی ایجاد سرپناه برای این طبقه را به‌عنوانِ مهم‌ترین مولد سرمایه بر عهده داشته است؛ به‌همین‌دلیل، مسکن جمعی در مقایسه با گونه‌های ویلایی متأثر از مؤلفه‌های اقتصادی و همچنین تراکم بافت شهری با محدودیت‌های فراوانی روبه‌رو است. در مقابل، روند شکل‌دهی گونه‌های ویلایی به‌دلیلِ انعطاف برنامه‌ی فیزیکی، رهایی نسبی از قید ضوابط ساخت شهری و محدودیت‌های اقتصادی از آزادی نسبی بیشتری برخوردار است؛ اما پاسخ این پرسش که آیا تمامی این شرایط امکان خلق زیباشناسانه‌ی بیشتری در گونه‌ی ویلایی پیش روی ما می‌نهد در گروی تعریف ما از «هنر» در حرفه‌ی معماری است. به شخصه بر این باورم اگر معیار هنر در معماری را نه در طراحی و تولید فرم خالص، بلکه در طراحی سناریوی زندگی به‌واسطه‌ی فرم معماری قرار دهیم، هریک از این دو گونه دارای قابلیت‌های ویژه‌ی خود هستند و هیچ‌یک بر دیگری برتری ندارند؛ به این اعتبار «ویلا ساووی» و «ابیتاسون مارسی» هر دو دارای ارزش‌های معمارانه‌ی انکارناپذیری هستند.
تأثیر مخاطب (کاربر) بر شکل‌گیری هریک از این دو گونه، تفاوت بنیادین دیگری در روش طراحی هریک از آن‌ها است. مسکن جمعی، بر‌اساس برداشتی عمومی از مخاطب طبقه‌ی متوسط طراحی می‌گردد؛ این در حالی است که یک پروژه‌ی ویلایی معمولاً بر‌اساس سفارش مشتری خاص و شیوه‌ی زندگی ویژه‌اش طراحی می‌شود؛ جالب این است که هرقدر این ویژگی، معماری را به یک اثر ناب هنری نزدیک می‌کند، احتمال دراُفتادن آن به ورطه‌ی هوس‌بازی با فرم‌ها و اشکال معماری را افزایش می‌دهد.

 

 

آیا ادبیات، انبار اولیه‌ی تولید نیازها، امیال و هوس‌های ویلایی است؟

شاید؛ به‌عنوان‌مثال، رومانتیسیسم آلمانی به‌عنوانِ نگرش نقادانه به مدرنیته، بی‌شک در نگرش هنرمندان و معماران به مفاهیمی همانند انسان، آزادی، طبیعت و مدرنیته اثرگذار بوده است؛ یا معمارانی همچون «لویی سالیوان»2 به‌وضوح تحت تأثیر ادبیات فلسفی معاصر خود بوده‌اند؛ سربرآوردن گونه‌های بلندمرتبه در معماری شیکاگو را می‌توان متناظر با سربرآوردن مفهوم اَبَرانسان «نیچه» دانست. مسئله‌ی نزاع و تقابل بین تمدن (قید و بندهای اخلاقی- اجتماعی) و آزادی فردی (رهایی امیال و نیازها) ابتدا در قالب ادبیات و هنر و سپس در قالب معماری تجلی پیدا می‌کند. هر معمار در مواجهه با این واقعیت، گرایشی ویژه دارد که مستقیم یا غیرمستقیم از ادبیات شکل می‌گیرد؛ ما نیز در مقابله با این مسئله تلاش می‌کنیم از طریق حفظ دیالکتیک میان این دو به معماری بپردازیم.

 

 

فرم ویلا به چه میزان از شخصیت سفارش‌دهنده‌اش تأثیر می‌پذیرد؟

ویلا به لحاظ آزادی عمل طراح، ایده‌آل‌ترین گونه‌ی معماری است؛ اما در ذات خود شخص‌گرایی افراطی دارد و به‌طورمستقیم تحت تأثیر نیازها، خواسته‌ها و سلیقه‌ی صاحبانشان قرار می‌گیرد؛ بگذارید یک نمونه برایتان بیاورم، ما در دفترمان بر روی دو پروژه به‌صورت هم‌زمان کار می‌کردیم؛ در یک پروژه به خواست کارفرما که علاقه‌ای به برگزاری مهمانی و هر نوع دورهمی پر تعداد را نداشت به یک فضای سالنی3 با مساحت 50 متر‌مربع بسنده کردیم و در پروژه‌ی دیگر، همین فضا با متراژ 200 متر‌مربع در نظر گرفته شد که به‌دلیلِ کافی نبودن فضا از دید کارفرما درنهایت آن را به 300 متر‌مربع افزایش دادیم؛ با‌توجه‌به خواسته‌ی کارفرمایان، هریک از این دو فضا به‌عنوانِ مهم‌ترین فضای داخلی پروژه در رویکرد طراحی و تدوین ایده‌ی معماری نقشی تعیین‌کننده ایفا می‌کند. این نوع انتخاب «دل‌به‌خواهی» که ناشی از شیوه‌ی زندگی هریک از کاربران این دو پروژه بود، به‌هیچ‌وجه در هاوسینگ وجود ندارد. در روند طراحی، مراحل شکل‌گیری در تعامل کامل با کارفرما پیش می‌رود و این امر باعث می‌شود که هر دو طرف درکی متقابل از خواسته‌ها و دغدغه‌های یکدیگر پیدا کنند؛ بر‌اساس این تعامل، وظیفه‌ی معمار ضمن حفظ خط قرمزهای خود، پالایش خواسته‌ها و خلق روابط و طراحی کالبدی است که بیشترین ارزش افزوده را به ذهنیت اولیه‌ی خود و کارفرما بیفزاید؛ تعامل به‌هیج‌وجه نباید با پذیرش بی‌چون و چرای خواسته‌ی کارفرما در برابر کیفیات معماری، یکسان انگاشته شود.
این نکته هم لازم به ذکر است که تمامی ویلاهای بااهمیت در تاریخ معماری بر‌اساس نیازهای واقعی کارفرما طراحی نشده‌اند. معماران در بعضی از مواقع از کارفرمایان به‌عنوانِ ابزاری برای بیان نظریه‌های خود استفاده کرده‌اند؛ برخی از این آثار-که به لحاظ تاریخ معماری و پیشبرد گفتمان معماری از ارزشی انکارناپذیر برخوردار هستند- به معنای مرسوم کلمه، هرگز امکان یا توان خلق فضای سکونتی را تأمین نمی‌کردند. 

 

 

آیا در ویلا محدویت‌های مالی کمتر است؟

به‌صورت‌کلی بله؛ البته این مورد به میزان توانایی مالی کارفرما و توقع وی از معماری مطلوب بستگی دارد. نداشتن محدودیت‌های مالی در پروژه‌های ویلایی ازیک‌سو می‌تواند فرصتی با ارزش برای معمار باشد؛ چرا‌که می‌تواند چالش‌هایی معمارانه ایجاد کند و یا به بیان نظریات معمارانه‌اش بپردازد و از‌سوی‌دیگر باید تهدیدی جدی قلمداد شود. منابع مالی نامحدود و انتظار از معمار یا جاه‌طلبی او برای به روی صحنه بردن «نمایش» در یک پروژه می‌تواند معمار را به ورطه‌ی یک هوس‌بازی معمارانه بکشاند.

 

 

تا چه اندازه انجام جاه‌طلبی‌های معمارانه در آفرینش ویلا درست است؟

این پرسش، پرسشی اخلاقی است و به همین‌اعتبار پاسخ آن را نیز باید در اخلاقیات و نه ارزش هنری جست‌و‌جو کنیم. بخش مهمی از درستی و یا نادرستی جاه‌طلبی‌های معمارانه برای من در تأثیر معماری بر رابطه‌ی موجود میان معماری و جامعه نهفته است؛ مثلاً اگر منِ معمار، ساختمان‌هایی را طراحی کرده‌ام که فقط هزینه‌ی صرف شده در ساخت سرویس‌های بهداشتی آن می‌توانست خانواده‌ی چندین کارگر همان پروژه را خانه‌دار کند، ولی با این وجود برای ارضای حس معمارانه‌ی خود و برای ارضای جاه‌طلبی کارفرما به اعتبار اثر معماری این کار را انجام داده‌ام، به لحاظ اخلاقی کار درستی نکرده‌ام؛ اگر سرنوشت افراد جامعه از یکدیگر سوا بود، این هوس‌بازی منعی نداشت؛ ولی تمامی این تصمیمات و جزئیات در سرنوشت جامعه تأثیر می‌گذارد. به نظر من معمارانی که در کار خلق پروژه‌های ویلایی هستند، به‌ناچار درگیر این معیارهای دوگانه می‌شوند. ما در دنیای ذهنی خود ازیک‌سو آرزوی ساخت آرمانشهری متعلق به تمامی آحاد جامعه را داریم و از‌سوی‌دیگر به‌صورت خودخواسته مشغول خلق آثاری هستیم که سلسله‌مراتب موجود قدرت در جامعه را بازتولید می‌کنند و بر عمق شکاف طبقاتی موجود می‌افزایند؛ برهمین‌اساس، بسیاری از آثار تاریخ معماری را می‌توان هم به‌عنوانِ ابزار سلطه‌ی طبقاتی و هم به‌عنوانِ دستاوردهای هنری و معماری دید. جاه‌طلبی معمارانه یا به‌تعبیر مناسب‌تر خلاقیت معمارانه از طریق عبور از مرزهای قواعد زیبایی‌شناختی و اجتماعی مرسوم، بی‌شک می‌تواند در غنای معماری و ارتقای کیفیات زندگی تأثیر‌گذار باشد.  

 

 

معماری لوکس یعنی چه؟ آیا در کل می‌توان گفت که معماری ویلایی یک کالای  لوکس است؟ و آیا لوکس بودن در مقابل لوکس‌گرایی قرار می‌گیرد؟

باید اذعان کنم نسبت به واژه‌ی لوکس جبهه دارم؛ منظور از لوکس بودن چیست؟ اگر لوکس بودن در معماری به اثر فاخر و درخشان و نمایانگر تمکن مالی اشاره کند -کالایی درخشان که چشم را خیره سازد - این مسئله به‌صورت ویژه‌ای قابل نقد است.
در ایران تضاد اجتماعی به میزان زیادی وجود دارد که آزاردهنده است؛ دلزدگی من از گونه‌ی ویلایی در ایران نشأت گرفته از شکاف طبقاتی است که روزبه‌روز بیشتر می‌شود. آنچه برای من در طراحی گونه‌های ویلایی اهمیت دارد و هنوز جذابیت ویژه‌ای به روند شکل‌گیری اثر می‌بخشد، به لوکس بودن بنا نیست؛ بلکه به میزان نوآوری و چالش‌هایی مربوط می‌گردد که به علت تمامی تضادها و دوگانگی‌های مورد بحث در این گونه اجتناب‌ناپذیر است.

 

 

با وجود ویلاهای شهری4 در کشورهای همگن و جهان‌اولی مانند نروژ، اما همچنان تقاضا برای طراحی ویلاهای فصلی وجود دارد که البته یک سفارش تجملاتی و گران‌قیمت محسوب شده و هرکسی به سراغ آن نمی‌رود؛ نظر شما دراین‌باره چیست؟

موافقم؛ سفارش یک طرح معماری این‌چنینی در خارج از ایران هم گران‌قیمت است و یک کالای گران به حساب می‌آید؛ اما آزاردهنده نیست و با جَوِ اجتماعی موجود خوانایی دارد. شما «خانه‌ی شیشه‌ای میس‌وَن‌دِرروهه» را می‌بینید که در عین سادگی و بی‌آلایش بودن فاخر است و می‌درخشد و ارزش معماری آن دقیقاً به‌دلیلِ نزدیک شدن به مفهوم مورد علاقه‌ی میس «تقریباً هیچ» است. مفهومی که در نقطه‌ی مقابل عرف معماری دورانش، یعنی معماری «چشمگیر» قرار دارد؛ مثال دیگر این است که به ویلاهایی نگاه کنیم که در ویژه‌نامه‌ی کشورهای نروژ و فنلاند در مجله‌ی خودتان منتشر کرده‌اید؛ این ویلاها به‌واسطه‌ی اینکه بازنماینده‌ی شکاف طبقاتی نیستند، اصلاً زننده نیستند و فقط بازتاب فرهنگ و زندگی ویلایی در منطقه‌ی اسکاندیناوی هستند.

 

 

به چه دلایلی ویلا بهتر می‌تواند ایده‌های تئوریک را به گستره‌ی عمل بکشاند؟ 

ویلا هم‌زمان یک ابزار فرهنگی است که بسیاری از تحولات معماری به‌ویژه تحولات دوران معاصر درون آن اتفاق افتاده است.
ابتدا آزمایش‌های فرمی و ساختاری در قالب ویلا امتحان شده و بعد از حصول نتیجه در ساختمان‌سازی مورد استفاده قرار گرفته است؛ آن‌هم به‌این‌دلیل که ویلا مقیاس کوچک‌تر و برنامه‌ی ساده‌تری دارد و از سوی یک سرمایه‌گذار شخصی پشتیبانی می‌شود؛ از این زاویه ویلا برای گسترش، پیشرفت و تکامل زبان معماری ابزاری مفید و  بسیار کارآمد به شمار می‌آید.

 

 

آیا می‌توانیم ویلا را آزمایشگاهی برای معماران بخوانیم؟  

یک گونه‌ی ویلایی می‌تواند به‌عنوانِ آزمایشگاهی برای دستیابی به فرمولی باشد که بتوانیم آن را در سایر گونه‌های معماری اعمال کنیم؛ اما واقعیت این است که بیشتر معمارانی که ویلا کار می‌کنند در همان گونه‌ی ویلایی باقی مانده‌اند و نمی‌توانند جلوتر بروند؛ به‌عنوان‌مثال، با وجود علاقه‌ای که به پروژه‌های عمومی داشتیم، اما چون در زمینه‌ی ساختمان‌های ویلایی شناخته شده بودیم، اکثر مراجعان ما تا مدت‌ها محدود به سفارش‌دهندگان ویلاها بودند که با گذشت سالیان زیاد و از طریق شرکت در مسابقات توانستیم این ذهنیت را برطرف کنیم؛ از طرف دیگر آزمودن و تمرین معماری در انحصار گونه‌ی ویلایی نیست. امروزه امکان آزمون و پیشبرد ایده‌ها در پروژه‌های عمومی و در مقیاس شهری نیز وجود دارد؛ اما برخی از معماران به‌همین‌دلیل و از روی ناچاری وارد کارهای ویلایی یا آپارتمانی می‌شوند؛ چون بازارِ گونه‌های دیگر آن‌ها را به خودشان راه نمی‌دهد. 

 

 

در ویلا همواره ناچاریم تا خدماتمان را متوجه قشر مرفه جامعه نماییم و این در حالی است که معماران در بیشتر مواقع با اکراه با این مسئله برخورد می‌کنند؛ دیدگاهتان را در این زمینه بیان کنید.

مسئله‌ی ما به‌عنوانِ یک معمار این است که در مواجهه با این پدیده، خط قرمزهایمان را کجاها قرار دهیم. جدای از بحث جدی اقتصاد دفاتر معماری، اگر معمار خودش را به‌طور‌کلی کنار بکشد، بهبودی در وضعیت معماری حاصل نخواهد شد و چه‌بسا با این کنارکشیدن‌ها نتایج ناگواری در معماری رخ دهد؛ به‌عنوان‌مثال، پذیرفته شدن نسبی معماری مدرن در مقابل معماری کلاسیکی که سال‌های انتهایی دهه‌ی هفتاد را دربرگرفته بود، نتیجه‌ی توأمان مشارکت و عدم عدول از کیفیت‌های بخشی از جامعه‌ی معماری کشور است. 

 

 

فرهنگ ویلایی چه تأثیری در رفتارهای اجتماعی دارد؟ 

ویلا می‌تواند در حد خودش به‌عنوانِ یک رسانه و یا یک ابزار فرهنگی مانند مد و سینما در بهبود شرایط اجتماعی نقش مهمی را ایفا نماید؛ اما شک دارم به سبب محدود بودن مخاطبانش توانایی تغییر یا اثرگذاری به‌سزایی در رفتارهای اجتماعی داشته باشد.
مهم‌ترین کارکردهای اجتماعی ویلا را می‌توان در تلاش برای برقراری رابطه‌ی صحیح با زمینه‌ای که در آن قرار گرفته است و احترام به طبیعت و منظر شهری جست‌وجو نمود.

 

 

وضعیت ویلا در ایران و در صنعت ساختمان چگونه است؟

ویلاها در مقایسه با ساختمان‌های شهری در ایران از نظر کیفیت معماری در شرایط نسبتاً خوبی قرار گرفته‌اند و رو به بهتر شدن هستند. با‌توجه‌به در دست بودن سرمایه‌های هنگفت شخصی و آشنایی سرمایه‌گذاران نسل دومِ پس از انقلاب 1357 با رویدادهای بین‌المللی معماری، معماری مدرن و مینیمال در ویلاها نیز بازار و مخاطب خودش را پیدا کرده است؛ البته به‌گونه‌ای طنزآمیز. این مسئله که مینیمالیسم که خودش روزی مدعی تغییر وضعیت بود، در حال تبدیل شدن به یک فرم تثبیت شده است، هم قابل توجه و هم نگران‌کننده است.

 

 

واژه‌های ویلایی در صنعت ساختمان‌سازی شهری مرسوم شده‌اند؛ از قبیل: ویوی اَبَدی، حیاط در ارتفاع، نمای چند نبشی، باغ‌سازی در تراس و ایوان، بام‌سازی و ... که نشان دهنده‌ی ارتقای کیفیت زندگی در ویلا-آپارتمان‌شهری5 است؛ آیا موافقید؟

بله؛ ویلاها توانسته‌اند یک جریان در ارتقای کیفیت‌های معمارانه در شهرها و ویلا‌آپارتمان‌های شهری ایجاد کنند؛ به این معنی که نیاز به فرار از ازدحام، محکوم نبودن به زندگی در فضای محصور، بهره‌مندی از فضاهای جمعی و ارتباط با محیط‌زیست طبیعی به سنتز گونه‌های آپارتمان شهری و ویلایی انجامیده است. اجزای معماری که به آن اشاره کرده‌اید، تبلور این سنتز در سکونتگاه‌های متراکم شهری هستند.

 

دفتر کار شما ویلایی است؟

خیر؛ ویلایی نیست؛ یک خانه‌ی دو طبقه‌ی قدیمی است که در اواخر دهه‌ی 40 شمسی ساخته شده است؛ این خانه در یوسف‌آباد قرار دارد و حیاط آن مهم‌ترین عامل انتخاب ما بوده است.

 

 

ویلای خودتان را به چه معماری می‌سپارید؟

از میان معماران خارجی «پیتر زومتور»6 و یا «آلوار سیزا»7 ؛ به‌خاطر شیوه‌ی معماری‌شان از گزینه‌های مورد علاقه‌ی من خواهند بود.

 

 

ویلای چه شخصیتی می‌تواند شما را به خلق یک معماری هماهنگ با تصورات ذهنی و ویژگی‌های شخصیتیِ‌تان نزدیک کند؟

ویلای یک نویسنده به‌واسطه‌ی رابطه بین متن و معماری می‌تواند بسیار چالش برانگیز باشد؛ به‌همین‌دلیل، بین نویسندگان «بورخس»8 و «اومبرتو اِکو»9 اولین انتخاب‌های من خواهند بود. دلیل اصلی این انتخاب، ریشه در غِنا، رمزناکی و مالیخولیای فضا و معماری دارد که این دو نویسنده به تصویر می‌کشند؛ به‌همین‌دلیل، فضای کتاب‌های «هزارتوهای بورخس» و
«نام گل سرخ» اِکو می‌تواند دستمایه‌ی تمرین جالبی برای معماری باشد که اتفاقاً از پیشگامان پست‌مدرنیسم در ادبیات نیز محسوب می‌شوند.

 

 

ویلا چه موقعیت و مشخصاتی دارد؟

فضای دشت و زمینی که در میان دیوارهای ملک، محصور نباشد.
در مورد یک ویلای کوچک، مساحت زیر 200 متر‌مربع باشد.
در مورد زمین ویلا، حداقل مساحت 2000 متر‌مربع باشد.

 

 

مجله‌ی ویلا؟

تصور می‌کردم که عنوان ویلا در انتخاب موضوعات معماری به علت تمرکز بر یک گونه‌ی خاص محدودیت‌آور باشد و کماکان این چالش جدی را فراروی مجله می‌بینم؛ هر‌چند مسیری که مجله‌ی ویلا از آغاز تا‌کنون پیموده در به چالش کشیدن ذهنیت‌ها نسبت به این گونه‌ی ساختمانی بسیار موفق بوده است که البته این امر بسیار باعث دلگرمی است.

 گفت‌وگوی امروز را به سبب پرداختن تفصیلی به چالش‌های پیش رو، تشویق در پرداختن نقادانه و لزوم خلق ارزش‌های جدید در معماری ویلایی بسیار سودمند ارزیابی می‌کنم.

 

 مصاحبه امیرعباس ابوطالبی با افشین فرزین

________________

 1 خانه‌سازی بر‌اساس ضوابط و مقررات.

2 Louis Sullivan

3 واژه‌ای فرانسوی به معنای اتاق بزرگ برای پذیرایی، نمایش، نمایشگاه و هم‌نوازی (کنسرت)

4 فضاهایی که ایدئولوژی ویلایی دارند؛ اما عملکرد آن‌ها عمومی است، تفرجگاه‌های عمومی

5 آپارتمان‌هایی که تلاش می‌کنند از کیفیت‌های معماری ویلایی بهره‌مند شوند.

6 Peter Zumthor

7 Alvaro Siza

8 Jorge Luis Borges

9 Umberto Eco

 

 

چاپ و انتشار تصاویر و مطالب مندرج در این مجله به شرط ذکر منبع "مجله‌ی ویلا" منعی ندارد.
از اینکه با توجه به مورد یاد شده مطالب منتشر شده در مجله‌ی ویلا را بازنشر می‌نمایید، سپاسگزاریم ...